«Prev
|
1 |
2 |
3 |
...|
25 |
26 |
27 |...|
42 |
43 |
44 |
Next»
اندوه ماهیانه
هرماه
من تنها نیستم
که نیمی از صورتم خیس
نیمی از تنم خون
»
ادامه مطلب
ای کاش!
باران سر مان را گرم می کرد
تا Ù†Ùهمیم
باد چگونه ویرانمان می کند!
»
ادامه مطلب
ویلی ساکن
به خودم آمده ام
تمامم را روی میز ریخته ام
باورکن خوبم
"خوب" یعنی امروز هم می مانم
از Ù„ØØ¸Ù‡ ها چیزی عقب Ù†Ø±ÙØªÙ‡
این Ùکرها مال توی راه اند
مال من کوچکم
می روند از کوچک پیچ هایم یک راست
»
ادامه مطلب
بخار قهوه
بخار قهوه می داند
که پیچیده بود دور چشم هات
Ú©Ù‡ من Ùقط توی چهار چوب خودم قمار کرده بودم
ریتم این میز چوبی را تو بر هم زدی
و پایه های من هنوز درد می کند
»
ادامه مطلب
( دیگر توصیه نکنم از دست ندهید)
ادگار آلن تیو
( سیبی که قل می خورم)
هر آن آماده ام از یک سیب به دنیا بیایم
این می تواند شروع خوبی باشد
»
ادامه مطلب
طراوت نگاهت
خیال سرد٠گریزان را
مئ بهاراند!
بگو
کدام شب بئ تو بودن را
به Ø¢ÙØªØ§Ø¨ خیزان آغوشت
خواهئ گشود
که بئ تابئ
تندر وار
مئ باراند
این بیدارÙهمیشه در انتظارت را
با آثاری از:
مجتبا دهقان-ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ منتظری--یاسر اله بخشی---صÙیه منصوری---سعیده مرتضوی---مهناز مرتضوی---سید مسعود Ù…ÛŒØ±Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ----سمانه قرایی-----رضا مهدوی-----ØØ§Ù…د دهقانی----عبدالهادی آرامی-----
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯
Ù…
مجتبادهقان
قندش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯ Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از
کنار واژه بی رمق يزد
انگار خشکت زده باشد همراه سايه های Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù†ÙŠÙØªØ§Ø¯Ù‡ پشت چشمها
باشد به روی چشم
به اضاÙÙ‡ تمام منهايی Ú©Ù‡ ازتو عاری شدند
»
ادامه مطلب
نگاه جهان پیمایم، Ú©Ù‡ هنوز ازچشم Ù†Ø±ÙØªÙ‡ ØŒ بچشم بازگردید
در بینشی که برایم از راه دراز، آورد
آلوده از درد بود
»
ادامه مطلب
تقدیم به زنی Ú©Ù‡ روسری آبی به سر داشت Ùˆ کودکی Ú©Ù‡ پشت سرش ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ زد مامان ایران
توی این Ø¯ÙØªØ± خط دار صورتت خط دارد خانم
از روی خط مو هایت شروع می کنم به نوشتن
قرار این نبود
وقتی رسیدم بار زده بودی همه چیزت را توی کامیون همیشه سپید
»
ادامه مطلب
و اين زخم
كه از دهان ÙØ¯Ø±ÙŠØ¯Ù‡ ÙŠ ÙØªÙˆ باريده بود
ØØ§Ù„ا هي برگرده ÙŠ من مي دود
و صداي پاي قطار هايي را در مي آورد
»
ادامه مطلب
ØØ³ ØŒ برخاستن ٠هر روزه ست
در Ú©ÙÙ‡ های ترازوت :
« ر» : روايت ٠تا ابد دويدن
« ب » : بالاتر از سر خود سر کشيدن
« ال٠» : اغاز ٠بي کلاه ٠سری که باد بردش
« ب » : بازگشت به نقطه ی ٠اول يعني :
روايت ٠تا ابد دويدن « ر»
»
ادامه مطلب
چهار طاق‌؛ دريا را به‌ هم‌ مي‌كوبم‌
لولاهاي‌ ØªÙˆÙØ§Ù†ÙŠâ€Œ به‌ رعشه‌ Ù…ÙŠâ€ŒØ§ÙØªÙ†Ø¯
و معبد را به‌ آشوب‌ مي‌كشد
جذر و مد چشمهايم‌
غلت‌ مي‌زنم‌ تا خليجي‌ كه‌ در موهايم‌ ادامه‌ دارد
كوسه‌ها را تزيين‌ كند
»
ادامه مطلب
پرسپکتیو ناتمام موزه ی مترو پالیتن
از Ø¯ÙØªØ± نیویورکی ها
وقتی به شهر ما اومدی
می برمت موزه ی مترو پالیتن / توخیابان پنجم / پشت سنترال پارک
جلوی اون در بزرگ اهنی می شونمت
پای پله های عریض Ùˆ طویل Ùˆ ØØ¬Ù… ساده ÛŒ انتظار
توی باغچه ها و چمن سبز همسایه
»
ادامه مطلب
"Ú©Ù…ÛŒ پشت صØÙ†Ù‡ ÛŒ ادبیات باÙیلترقوی"
برج مرا قبت سلام!
موقعیت خودم را اعلام می کنم:
کمی خسته
مقدار متناوبی زخمی شدم
در چند مایلی این جو خطرناک
بدون کلاهخود و زره
توی خاکریزهای کلمه
غلت می زنم
»
ادامه مطلب
جنون آخر جوانى
لعنت به تو(( پدر))
که پرنده هاى مرده
پيش پاى پنجره پوسيدند
و دست هاى تو
چيزى را ثابت نمى کنند !
»
ادامه مطلب
«Prev
|
1 |
2 |
3 |
...|
25 |
26 |
27 |...|
42 |
43 |
44 |
Next»