عمران صلاØÛŒ شاعر Ùˆ طنزنويس، درگذشت
لادن پارسی
در تهران
Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از بی بی سی ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ
عمران صلاØÛŒ شاعر Ùˆ طنزنويس، درگذشت
عمران صلاØÛŒ شاعر Ùˆ طنزنويس ايرانی، در بيمارستان توس تهران درگذشت.
آقای صلاØÛŒØŒ به دليل ØÙ…له قلبی به بيمارستان منتقل شده بود.
صلاØÛŒ در دهم اسÙند Û±Û³Û²Ûµ در اميريه تهران متولد شد Ùˆ ساعتی پس از نيمه شب دوازدهم مهرماه به علت ايست قلبی در بيمارستان توس تهران درگذشت.
او سرودن شعر را از پانزده سالگی آغاز کرد Ùˆ در Û±Û³Û´Û· اØÙ…د شاملو در مجله خوشه نخستين شعر نيمايی او را چاپ کرد.
صلاØÛŒ اشعار جدی Ùˆ طنزآميز خود را در قالبهای کلاسيک، نيمايی، آزاد Ùˆ سپيد Ù…ÛŒ سرود.
بعضی از اشعار اجتماعی Ùˆ عاشقانه او در بين نسل پيش Ùˆ پس از انقلاب Ø·Ø±ÙØ¯Ø§Ø±Ø§Ù†ÛŒ داشت. اشعاری مانند "بچه جواديه"ØŒ "Ø¢ÛŒ نسيم Ø³ØØ±ÛŒ يه دل پاره دارم Ú†Ù† Ù…ÛŒ خری؟".
او از جمله شاعرانی بود که در شبهای شعر کانون نويسندگان ايران که بعدها به ده شب معرو٠شد، شعر خواند و اشعار ساده و دلنشينش با استقبال روبرو شد.
عمران صلاØÛŒ در سالهای پس از انقلاب بر ÙØ¹Ø§Ù„يت خود Ø§ÙØ²ÙˆØ¯ Ùˆ در تنها شب شعر Ùˆ داستان کانون نويسندگان ايران در تابستان Û±Û³Û¶Ûµ شعر خواند.
در Û±Û³Û¶Û· مجله دنيای سخن ØµÙØÙ‡ "ØØ§Ù„ا ØÚ©Ø§ÙŠØª ماست" را به طنزهای عمران اختصاص داد Ú©Ù‡ انتشار آن تا واپسين شماره دنيای سخن ادامه ÙŠØ§ÙØª.
از اوايل دهه هشتاد تا توقي٠مجله کارنامه، عمران صلاØÛŒ ØµÙØÙ‡ طنزی در آن مجله داشت.
عمران صلاØÛŒ در Û±Û³ÛµÛ² به دعوت نادرنادرپور به گروه "ادب امروز" راديو پيوست Ùˆ پس از آن در راديو استخدام شد.
چند سال پيش صلاØÛŒ در پاسخ به اين پرسش Ú©Ù‡ چگونه روØÙŠÙ‡ شاعرانه Ùˆ روØÙŠÙ‡ طنز را با هم تلÙيق Ù…ÛŒ کند، به خبرنگار روزنامه آسيا Ú¯ÙØªÙ‡ بود: "گاهی اوقات Ùکر می‌کنم دو آدم Ù…ØªÙØ§ÙˆØª هستم. گاهی اوقات هم اين دو دوش ‌به ‌دوش هم هستند. اما Ùکر می‌کنم شعر را برای دل خودم می‌گويم Ùˆ طنز را برای دل مردم. از طرÙÛŒ طنز را بايد با اراده نوشت ولی شعر بايد خودش بيايد".
عمران به زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ùˆ ترکی شعر Ù…ÛŒ سرود Ùˆ اشعار ترکی او در جمهوری آذربايجان Ø·Ø±ÙØ¯Ø§Ø±Ø§Ù†ÛŒ دارد. اشعار ترکی او عاری از طنز Ùˆ گاه بسيار تلخ ØŒ اما دلنشين است.
از او کتاب های "قطاری در مه"ØŒ "Ù‡ÙØ¯Ù‡Ù…"ØŒ "گريه در آب"ØŒ "ايستگاه بين راه"ØŒ "هزار Ùˆ ÙŠÚ© آيينه"ØŒ "روياهای مرد Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±ÛŒ"ØŒ "شايد باور نکنيد" ( در سوئد )ØŒ "ÙŠÚ© لب Ùˆ هزار خنده"ØŒ "ØØ§Ù„ا ØÚ©Ø§ÙŠØª ماست"ØŒ "Ø¢ÛŒ نسيم Ø³ØØ±ÛŒ"ØŒ "ناگاه ÙŠÚ© نگاه"ØŒ "ملانصيرالدين"ØŒ "از گلستان من ببر ورقی"ØŒ "باران پنهان"ØŒ "رمان موسيقی Ú¯Ù„ سرخ" Ùˆ چندين کتاب ديگر به زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ùˆ کتاب های "هزار Ùˆ ÙŠÚ© آينه" Ùˆ "آينا کيمين" به ترکی منتشر شده است.
مراسم تشييع پيکر عمران صلاØÛŒ ساعت 9 ØµØ¨Ø Ù¾Ù†Ø¬Ø´Ù†Ø¨Ù‡ سيزدهم مهرماه از مقابل خانه هنرمندان انجام خواهد شد.
چند شعر از عمران صلاØÛŒ
نام کوچک
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل Ø´Ú©ÙØªÙ‡ مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
خاتون
خاتون
کلام تو
سنگ را آب می کند
خواب را خواب
و ايوان را پر از مهتاب
در کلام خود شناوری
چون Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ سÙيد ماه در چشمه
بيان خويشتنی
چون Ùواره ای در ØÙˆØ¶ نقره
تو را در کلامت می چينم
تو را در کلامت می بويم
*
خاتون تو می دانی
ميان شاخ و برگ قصه ها
پرنده وار بخوانی
تو می توانی
آتشی را به آتشی ديگر خاموش کنی
تو می توانی از ما بلابگردانی
مرگ چنان گوش به قصه ات می سپارد
که از کار خويش باز می ماند
*
خاتون
شبی خوش است
می خواهم
گيسوانت را بشنوم
لب می گشايی
نسيم شبانگاه
سراپا گوش می شود
کلام تو سرانجام
آغوش می شود.
به زبان خودشان
با درختی Ú©Ù‡ زند سر به ÙÙ„Ú©
به زبان مه و ابر
به زبان لجن و سايه و لک
به زبان شب Ùˆ Ø´Ú© ØØ±Ù مزن
با درختان برومند جوان
به زبان گل و نور
به زبان Ø³ØØ± Ùˆ آب روان
به زبان خودشان ØØ±Ù بزن
ÙØ±ÙˆØ´
صب زود
وقتی که باد
تو کوچه صداش می آد
Ù…ÛŒ رم Ùˆ Ùوری درو وا Ù…ÛŒ کنم
داد می زنم:
- Ø¢ÛŒ نسيم Ø³ØØ±ÛŒ!
يه دل پاره دارم
چن می خری؟
چند طنز از عمران صلاØÛŒ
بلبل و کلاغ
بلبلی را ديدند که قارقار می کند و کلاغی را ديدند که چهچه می زند.
پرسيدند: چرا صداهايتان را با هم عوض کرده ايد؟
Ú¯ÙØªÙ†Ø¯: ما داريم آشنازدايی Ù…ÛŒ کنيم.
قورباغه
قورباغه ای را ديدند که دارد قار و قور می کند.
پرسيدند: اين چه صدايی است که از خودت درمی آوری؟
Ú¯ÙØª: به اين Ù…ÛŒ گويند ØØ³ آميزی.
بلبل
بلبلی را ديدند که به جای چه چه دارد جه جه می زند.
پرسيدند: چرا اين طوری آواز می خوانی؟
Ú¯ÙØª: برای اين Ú©Ù‡ ÙŠÚ© خرده لهجه دارم.
گنجشگ
در ÙØµÙ„ دل انگيز بهار، گنجشکی را ديدند Ú©Ù‡ روی شاخه ای پرشکوÙÙ‡ نشسته است Ùˆ دارد اين چنين Ù…ÛŒ خواند:
- جکا جک جک، جکا جک جک ...
پرسيدند: اين چه جور خواندن است؟
Ú¯ÙØª: دارم بازی زبانی Ù…ÛŒ کنم.
پرسيدند: برای چه؟
Ú¯ÙØª: Ù…ÛŒ خواهم جايزه شعر کارنامه را ببرم.
در تهران
Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از بی بی سی ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ
عمران صلاØÛŒ شاعر Ùˆ طنزنويس، درگذشت
عمران صلاØÛŒ شاعر Ùˆ طنزنويس ايرانی، در بيمارستان توس تهران درگذشت.
آقای صلاØÛŒØŒ به دليل ØÙ…له قلبی به بيمارستان منتقل شده بود.
صلاØÛŒ در دهم اسÙند Û±Û³Û²Ûµ در اميريه تهران متولد شد Ùˆ ساعتی پس از نيمه شب دوازدهم مهرماه به علت ايست قلبی در بيمارستان توس تهران درگذشت.
او سرودن شعر را از پانزده سالگی آغاز کرد Ùˆ در Û±Û³Û´Û· اØÙ…د شاملو در مجله خوشه نخستين شعر نيمايی او را چاپ کرد.
صلاØÛŒ اشعار جدی Ùˆ طنزآميز خود را در قالبهای کلاسيک، نيمايی، آزاد Ùˆ سپيد Ù…ÛŒ سرود.
بعضی از اشعار اجتماعی Ùˆ عاشقانه او در بين نسل پيش Ùˆ پس از انقلاب Ø·Ø±ÙØ¯Ø§Ø±Ø§Ù†ÛŒ داشت. اشعاری مانند "بچه جواديه"ØŒ "Ø¢ÛŒ نسيم Ø³ØØ±ÛŒ يه دل پاره دارم Ú†Ù† Ù…ÛŒ خری؟".
او از جمله شاعرانی بود که در شبهای شعر کانون نويسندگان ايران که بعدها به ده شب معرو٠شد، شعر خواند و اشعار ساده و دلنشينش با استقبال روبرو شد.
عمران صلاØÛŒ در سالهای پس از انقلاب بر ÙØ¹Ø§Ù„يت خود Ø§ÙØ²ÙˆØ¯ Ùˆ در تنها شب شعر Ùˆ داستان کانون نويسندگان ايران در تابستان Û±Û³Û¶Ûµ شعر خواند.
در Û±Û³Û¶Û· مجله دنيای سخن ØµÙØÙ‡ "ØØ§Ù„ا ØÚ©Ø§ÙŠØª ماست" را به طنزهای عمران اختصاص داد Ú©Ù‡ انتشار آن تا واپسين شماره دنيای سخن ادامه ÙŠØ§ÙØª.
از اوايل دهه هشتاد تا توقي٠مجله کارنامه، عمران صلاØÛŒ ØµÙØÙ‡ طنزی در آن مجله داشت.
عمران صلاØÛŒ در Û±Û³ÛµÛ² به دعوت نادرنادرپور به گروه "ادب امروز" راديو پيوست Ùˆ پس از آن در راديو استخدام شد.
چند سال پيش صلاØÛŒ در پاسخ به اين پرسش Ú©Ù‡ چگونه روØÙŠÙ‡ شاعرانه Ùˆ روØÙŠÙ‡ طنز را با هم تلÙيق Ù…ÛŒ کند، به خبرنگار روزنامه آسيا Ú¯ÙØªÙ‡ بود: "گاهی اوقات Ùکر می‌کنم دو آدم Ù…ØªÙØ§ÙˆØª هستم. گاهی اوقات هم اين دو دوش ‌به ‌دوش هم هستند. اما Ùکر می‌کنم شعر را برای دل خودم می‌گويم Ùˆ طنز را برای دل مردم. از طرÙÛŒ طنز را بايد با اراده نوشت ولی شعر بايد خودش بيايد".
عمران به زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ùˆ ترکی شعر Ù…ÛŒ سرود Ùˆ اشعار ترکی او در جمهوری آذربايجان Ø·Ø±ÙØ¯Ø§Ø±Ø§Ù†ÛŒ دارد. اشعار ترکی او عاری از طنز Ùˆ گاه بسيار تلخ ØŒ اما دلنشين است.
از او کتاب های "قطاری در مه"ØŒ "Ù‡ÙØ¯Ù‡Ù…"ØŒ "گريه در آب"ØŒ "ايستگاه بين راه"ØŒ "هزار Ùˆ ÙŠÚ© آيينه"ØŒ "روياهای مرد Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±ÛŒ"ØŒ "شايد باور نکنيد" ( در سوئد )ØŒ "ÙŠÚ© لب Ùˆ هزار خنده"ØŒ "ØØ§Ù„ا ØÚ©Ø§ÙŠØª ماست"ØŒ "Ø¢ÛŒ نسيم Ø³ØØ±ÛŒ"ØŒ "ناگاه ÙŠÚ© نگاه"ØŒ "ملانصيرالدين"ØŒ "از گلستان من ببر ورقی"ØŒ "باران پنهان"ØŒ "رمان موسيقی Ú¯Ù„ سرخ" Ùˆ چندين کتاب ديگر به زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ùˆ کتاب های "هزار Ùˆ ÙŠÚ© آينه" Ùˆ "آينا کيمين" به ترکی منتشر شده است.
مراسم تشييع پيکر عمران صلاØÛŒ ساعت 9 ØµØ¨Ø Ù¾Ù†Ø¬Ø´Ù†Ø¨Ù‡ سيزدهم مهرماه از مقابل خانه هنرمندان انجام خواهد شد.
چند شعر از عمران صلاØÛŒ
نام کوچک
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل Ø´Ú©ÙØªÙ‡ مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
خاتون
خاتون
کلام تو
سنگ را آب می کند
خواب را خواب
و ايوان را پر از مهتاب
در کلام خود شناوری
چون Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ سÙيد ماه در چشمه
بيان خويشتنی
چون Ùواره ای در ØÙˆØ¶ نقره
تو را در کلامت می چينم
تو را در کلامت می بويم
*
خاتون تو می دانی
ميان شاخ و برگ قصه ها
پرنده وار بخوانی
تو می توانی
آتشی را به آتشی ديگر خاموش کنی
تو می توانی از ما بلابگردانی
مرگ چنان گوش به قصه ات می سپارد
که از کار خويش باز می ماند
*
خاتون
شبی خوش است
می خواهم
گيسوانت را بشنوم
لب می گشايی
نسيم شبانگاه
سراپا گوش می شود
کلام تو سرانجام
آغوش می شود.
به زبان خودشان
با درختی Ú©Ù‡ زند سر به ÙÙ„Ú©
به زبان مه و ابر
به زبان لجن و سايه و لک
به زبان شب Ùˆ Ø´Ú© ØØ±Ù مزن
با درختان برومند جوان
به زبان گل و نور
به زبان Ø³ØØ± Ùˆ آب روان
به زبان خودشان ØØ±Ù بزن
ÙØ±ÙˆØ´
صب زود
وقتی که باد
تو کوچه صداش می آد
Ù…ÛŒ رم Ùˆ Ùوری درو وا Ù…ÛŒ کنم
داد می زنم:
- Ø¢ÛŒ نسيم Ø³ØØ±ÛŒ!
يه دل پاره دارم
چن می خری؟
چند طنز از عمران صلاØÛŒ
بلبل و کلاغ
بلبلی را ديدند که قارقار می کند و کلاغی را ديدند که چهچه می زند.
پرسيدند: چرا صداهايتان را با هم عوض کرده ايد؟
Ú¯ÙØªÙ†Ø¯: ما داريم آشنازدايی Ù…ÛŒ کنيم.
قورباغه
قورباغه ای را ديدند که دارد قار و قور می کند.
پرسيدند: اين چه صدايی است که از خودت درمی آوری؟
Ú¯ÙØª: به اين Ù…ÛŒ گويند ØØ³ آميزی.
بلبل
بلبلی را ديدند که به جای چه چه دارد جه جه می زند.
پرسيدند: چرا اين طوری آواز می خوانی؟
Ú¯ÙØª: برای اين Ú©Ù‡ ÙŠÚ© خرده لهجه دارم.
گنجشگ
در ÙØµÙ„ دل انگيز بهار، گنجشکی را ديدند Ú©Ù‡ روی شاخه ای پرشکوÙÙ‡ نشسته است Ùˆ دارد اين چنين Ù…ÛŒ خواند:
- جکا جک جک، جکا جک جک ...
پرسيدند: اين چه جور خواندن است؟
Ú¯ÙØª: دارم بازی زبانی Ù…ÛŒ کنم.
پرسيدند: برای چه؟
Ú¯ÙØª: Ù…ÛŒ خواهم جايزه شعر کارنامه را ببرم.
شايا تجلي _ رهاتر از پر نوشت
خدا بيامرزدش...
كاش بيشتر دركش مي كردم...
كاش كمي از Ù†ÙØ³ هاي قيمتيش را به سمت هواي خالي از اكسيژن من مي پاشيد