خنده ی خورشید / رضا بی شتاب
کابوس٠زمستان به سر آمد Ø³ÙØ±ÛŒ شد
ایران تو جوان مانی و٠شادان همه ساله
....
خنده ی خورشید
رضا بی شتاب
رخشان و٠شَرَربار شده چهره ی لاله
پنهان زده گویی دو سه پیکی ز پیاله
با باد٠صبا باده Ú¯ÙØ³Ø§Ø± آمده اینجا
آهو، Ú©Ù‡ به کابوک٠ÙÙ„Ú© زاده غزاله
در بزم٠زمین سبزه به رقص آمده دلگرم
بÙنشَسته به سیمای٠طرب شادی٠ژاله
چون ساقی٠مستی Ú©Ù‡ سر از پا Ù†ÙŽØ´Ùناسد
آواز٠بهاران Ø´Ùنو از ساغر٠واله
هم ساقی و٠هم ساغر و٠هم باده ÙØ±ÙˆØ²Ø§Ù†
درختان٠سخنگوی گشودند Ú©Ùلاله
Ú©Ùهسار٠کهنسال، سپید٠کÙله اÙکند
سبزینه کشیدست به Ú¯ÙØ±Ø¯ÙŽØ´ همه هاله
از ابر٠گÙهربار٠بهاری Ú©Ù‡ گذر کرد
برگان٠گرانمایه Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ نواله
با جامه ی رنگین و٠دل٠داغ٠غزلخوان
باغ آمد و٠بگذشت غم و٠غصه و٠ناله
هر دشت به جشن ست ÙˆÙ Ù¾ÙØ± از شور و٠نشاط ست
شاباش ببخشد چو طبیعت همه کاله
با خنده ÛŒ خورشید بیا سبزه Ú¯ÙØ±Ù‡ زن
Ù…ÛŒ نوش گوارا و٠بگردان Ú¯Ùل٠لاله
کابوس٠زمستان به سر آمد Ø³ÙØ±ÛŒ شد
ایران تو جوان مانی و٠شادان همه ساله
2010-04-02