شماره ی نوروزی

- رضا بی شتاب- یداله رویایی- مهناز بدیهیان- راØÙ„Ù‡ یار- مجید Ù†Ùیسی- آزاده دواچی -ØØ³Ù† بصیری- سهیل پاشازاده-شهاب مقربین-سعدی-خیام
یداله رویائی
همهمۀ خار
بهار Ùکر می‌کند
وقتی که کودک از خود بیابان می آورَد
با چیدن پر کبوتر
او در ØØ¶ÙˆØ± ØØ§Ùظۀ تَر
یک Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÛŒ شود
و خانه می‌کند در خار
وقتی که خانه درخار می‌کند بهار
در وقت های خار هیاهوئی دیگر
با چیدن پَر
در می‌گیرد
جاهائی از بیابان را
Ùکر بهار برمی‌دارد
جاهای دیگر از بهار اما
در Ùکری از بیابان Ù…ÛŒ ماند سرتاسر
و کودک و کبوتر
تنها تر.
........................................
تبار
مهناز بدیهیان
من از کجایم
که پیرهنم بوی ترخون
کرته ی باغ پدر می دهد
و گونه هایم
به سرخی گل انار باغ همسایه
از کجایم
که دستانم
ساقه ی ترد بوته ی بنادر است
و طعم دهانم
مزه ی گل بید مشک چای مادرم
از کجایم
که شوق هایم آبی اند
به رنگ مینای آبهای شمال
از کجایم
که بهاران
Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ های سیب
در دلم جوانه می زند
Ùˆ Ø·Ø±Ø Ù‡ÙØª سین عجیبی
در آینه بندان چهره ام
می دانی. ..می دانی…
از آن بالنده رودم.
زاینده
از آن بلند کوهم
البرز
از سر زمینی ام که
به زرتشت می رسم
اولین شاعر زمین….
2001
.............................................
آزاده دواچی
Ùˆ این ÙØµÙ„ ...
زمین در کودتایی عجیب
پشت کرده به درختان
پرنده ها از ترس آدم
بال نمی زنند
Ùˆ ØØ´Ø±Ù‡ ای ناتمام Ø› مهمان شبدری کهنه است
برگها در انقلابشان
رها کرده اند آوندهای پرترک را
Ø§Ù†ØªØØ§Ø± Ù…ÛŒ شوند دودکشها
در دهان خنک باران
ÙØµÙ„ عجیبی است
باد اصلا نمی وزد
Ùˆ این همه Ø§ØªÙØ§Ù‚ شاید
از ØÚ©ÙˆÙ…ت سردکلاغهاست
..................................................................................
راØÙ„Ù‡ یار
سلاله ی عشق
شــط٠بـهـار به پایـیـز٠من مـدارا کرد
ØØ¶ÙˆØ± ØÙ€Ø§Ø¯Ø«Ù‡ ÛŒ عـشـق را مهیا کرد
به خانه گم شده بودم میان٠گَرد و غبار
به Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ø¨ÙØ±Ø¯ مرا خوب٠خوب رسوا کرد
به دسـت٠مـوج نـوازشـگـر٠ملایم خود
گـره ی بسته ی گیسوی شسته را وا کرد
دو دسته خرمن٠خاکستری موی مرا
شبیه ی پرچم٠نـوروز تا و بالا کرد
لب٠سکوت٠مرا لب گزید و تابی داد
زبان٠گنگ٠دلم را مکـیـد وگویا کرد
ØÙ‚یقتش Ú©Ù‡ سر از راز در نیاوردم
چـرا بـهـار مرا اینقدر دلاسـا کرد؟
دراین زمانه Ú©Ù‡ Ø¬ÙØ² خون دل نباید خورد
چگونه اشک٠مرا غرق٠موج٠دریا کرد؟
الهه ی شب٠نـوروز با سلاله ی عشق
به کام٠تـلـخ٠دلـم زهر را گـوارا کـرد
Ø¯Ù„ÙØª ولی چقدر غرق٠بی خیالی هاست!
دل٠صبور مرا صا٠و ساده سودا کرد
بهار 1389
.......................................................................
ØØ³Ù† بصیری
ÙØ±Ø¯Ø§
چند روز مانده به نوروز
بازار چارشنبه سوری ؛
آتش؛
Ùˆ چایخانه های Ø¨ÛŒØ±ÙˆØ Ú¯Ù…Ø±Ú©
Ú©Ù‡ پشت سر هم به کاÙÛŒ نت ها Ù…ÛŒ بازند
هر شب
چار سوی جهان خانه ی نسل تو
چند مایل دورتر
چاپخانه ها ÙØ±Ø§Ù…وشخانه های بی در Ùˆ پیکر
ÙØ±Ø¯Ø§
از کدام دریچه ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ زنند
بی وزنی ستاره های شناور شب؛
اراده ی زنده ی زمین را
وقتی اینگونه بی خیال گام بر می داری
بسوی مرگ
20/12/1388
...............................................................
مجید Ù†Ùیسی
باربد
بهاران
با باربد بازآ
با بربطی در بر
و شولای سبزی بر دوش
از جویبار باغ شاه ، شبانه به درون رو
شتابان از پشت شمشاد ها بگذر
به سیب چرخان روی Ùواره ازگوشه ÛŒ چشم نگاه Ú©Ù†
و در میانه ی بیدها و سروها پنهان شو
در آنجا کاج کهنسالی را می یابی
که ترا به آسمان پیوند می دهد
بربط را بر شانه بیاویز
و از شاخه های سترگ کاج
پله به پله بالا رو
و در لابلای گیسوان سبزش
چون مرغی خوشخوان آشیان کن
خسرو به ایوان خواهد آمد
و بر تخت نوروز خواهد نشست
پیاله دار جام ها را پر می کند
Ùˆ "مردو" ÛŒ پیشکار شمعدان ها را Ù…ÛŒ Ø§ÙØ±ÙˆØ²Ø¯
Ùˆ خنیاگران خرامان به صØÙ†Ù‡ Ù…ÛŒ Ø¢ یند
اما پیش از اینکه میر مطربان "سرکش" ÙØ³ÙˆÙ†Ú©Ø§Ø±
به زخمه ای چند، چنگ را کوک کند
و د٠زن ها و کمانچه کش ها به جای خود بنشینند
Ùˆ خوانندگان به تک سرÙÙ‡ ای گلو صا٠کنند
بربط را از زانوان برگیر
Ùˆ شور" Ø¯Ø§Ø¯Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯" را بنواز
گزمه ها با گاوسرها شان
Ùˆ سرکش ها با گاودÙÙ… هاشان
خاموش می نشینند
و بربط به جای تو سخن می گوید
Ùˆ سرپنجه های Ø³ØØ±Ø¢Ù…یز تو
که رشک "سرکش" را بر می انگیزند
آهنگ "سبز در سبز" ات را
در خلوت باغ خواهند نواخت
آنگاه هنگامی Ú©Ù‡ خسرو هنوز در Ø§ÙØ³ÙˆÙ† است
از آشیان سبزت به زیر آی
Ùˆ همچنان Ú©Ù‡ به چهره ÛŒ خود در ØÙˆØ¶ آب Ù…ÛŒ نگری
از ØØ§Ø´ÛŒÙ‡ ÛŒ شمشادها بی شتاب بگذر
و اینبار از دروازه ی نیمه باز باغ
بلند Ùˆ Ø³Ø±ÙØ±Ø§Ø² بیرون Ø¢ÛŒ
و چونان گذشته
خنیاگری خانه بدوش باقی مان
بربط، اسبی ست
که در چراگاه های بزرگ می بالد
Ùˆ در خانه های Ú©ÙˆÚ†Ú© Ù…ÛŒ Ø§ÙØ³Ø±Ø¯
18 ژوئیه 2001
............................................................
رضا بی شتاب
شروه
برای مادران٠باغ٠لاله
1
دوباره سبزه سَر زد نوبهاره
رَوÙن٠چشمه ها زی جویباره
چشای٠غنچه ها وا شد دوباره
دل٠عاشق سر٠شیدا شکاره
هَزارون نغمه خون در خونه ی ما
Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ جومه پوش٠شاخساره
همه قندیل٠غم در ØØ§Ù„٠آبه
سیاهی در تب ÙˆÙ ØªØ§Ø¨Ù ÙØ±Ø§Ø±Ù‡
نمی مونه نه سرما و٠نه برÙÛŒ
سیاهی جا به سبزی می سپاره
به یارونÙÙ… خبر ده باد٠خوشخو
هنوزÙÙ… سینه گرم٠یادگاره
شنیدÙÙ… برگ٠گÙÙ„ آوازه خونه
نوای عاشقون در هر کناره
Ù…ÙÙˆ در Ú©Ù†Ø¬Ù Ù‚ÙØ³ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ØŒ مادر
Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÙÙ… تنÙÙ… در زیر٠باره
Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±Ù سگ و٠گرگÙÙ… Ù…ÙÙˆ اینجا
دلÙÙ… در بند و٠زنجیر ÙˆÙ Ùگاره
نمی بینÙÙ… بجز دیوار٠ظلمت
به پیشÙÙ… چوبه ÛŒ صد دیو و٠داره
Ù…ÙÙ†ÙÙ… دلبسته ÛŒ پرواز اَزی دام
Ú©Ù‡ آزادی به گوشÙÙ… خوشگÙواره...
2
نگار و٠مونس٠مادر کجایی!
به دست٠دشمنÙونت تیغ و٠خاره
به سینه ابر٠سنگینÙÙ… نشسته
نمیدونÙÙ… کجا میخواد بباره
بهار اومد دل٠مÙÙˆ غرق٠غم شد
عزیزÙÙ… مونده در زندون و٠زاره
بهار اومد عزیزÙÙ… جات خالی
برای دیدنت دل بیقراره
Ú©ÙÙ‡ میدونه Ú¯ÙÙ„ÙÙ… اونجا Ú†Ù‡ ØØ§Ù„Ù‡!
دلÙÙ… میگه Ú©Ù‡ او زار و٠نزاره
تن٠بیمار٠طÙÙ„ÙÙ… چشمه ÛŒ خون
به هر زخمش تن٠مÙÙˆ در شراره
زدن تَش ØØ§ØµÙ„ÙÙ…ØŒ خاکسترÙÙ… موند
تموم٠مزرع٠مÙÙˆ نیزه زاره
تن٠ایی زندگیمون چاک چاکه
که اسبش مونده زخمی بی سواره
دعا کردÙÙ… ببینÙÙ… Ø·ÙÙ„Ú©ÙÙ… رو
بدیدÙÙ… خواب٠خواب ایی کردگاره
اگه تو ØµØ§ØØ¨Ù دنیا و٠دینی
به پیشÙÙ… تلخ و٠بد ایی روزگاره
تموم٠مردم و٠آواره کردن
یه Ù…ÙØ´ دیوونه و٠نادون به کاره
گلستÙÙ†ÙÙ… کجا سَروÙÙ… کجا شد!
زمین و٠آسمون مثه مزاره
به هر سو Ø±ÙØªÙÙ… ÙˆÙ Ù¾ÙØ±Ø³Ù تو کردÙÙ…
ÙÙ„Ú© از غصه ÛŒ Ù…ÙÙˆ شرمساره
شبی یادت پریشون خاطرÙÙ… کرد
بدیدÙÙ… ماه٠مÙÙˆ مجروØÙ ماره
Ú¯Ø±ÙØªÙÙ… گوشه از Ø¯Ù†ÛŒØ§ÛŒÙ Ù¾ÙØ± درد
دو چشمÙÙ… بر در و٠در انتظاره
دو دیده بر در و٠در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ دارÙÙ…
همه یادت Ù¾ÙØ±Ù نقش و٠نگاره
اگه Ø´ÙÙˆ آیه و٠مردم Ø¨Ø®ÙØ³Ø¨ÙŽÙ†
دل٠بیچاره ÛŒ Ù…ÙÙˆ Ùکر٠یاره
تو Ú¯ÙØªÛŒ مادرم غمگین نمونی!
خدا ایی گریه هم بی اختیاره
Ø´ÙÙˆ و٠روزÙÙ… ندونÙÙ… Ú©ÛŒ سر آیه
Ú©Ù‡ عالَم در نگاهÙÙ… تار٠تاره
نهادÙÙ… سر به روی٠خاک٠کوچه
ز اشک٠مÙÙˆ زمینَم بی غباره
Ú©ÙÙ‡ دیده در دیارش اینهمه ظلم
غریب و٠مونده تنها بی دیاره
ندونستÙÙ… Ú©Ù‡ Ú¯ÙÙ„ قیمت نداره
بَر٠نادون Ú¯ÙÙ„Ù Ù…ÙÙˆ زار و٠خواره
به باغ٠لاله Ø±ÙØªÙÙ… پیش٠مردم
بدیدÙÙ… چشمشون سر ریز٠ناره
بدیدÙÙ… مادرون٠لاله ها رو
به دلها داغ٠لاله بیشماره
همه Ø§ÙØ³ØªØ§Ø¯Ù‡ اونجا بر سر٠صبر
عجب رخساره هاشون با وقاره
مثه کوه٠بلند ÙˆÙ Ù¾ÙØ± ستاره
رو لبهاشون تو دلهاشون بهاره
2010-03-12
.................................................................................
سهیل پاشازاده
بر٠ØÚ©Ø§ÛŒØª توست
که بی دریغ می پوشانی
برهنگی خیابان ها و بامها را
Ùˆ هیچ Ùکر نمی Ú©Ù†ÛŒ
چگونه بلور جانت آب می شود
در سقوط به دود کش خانه ها
کارخانه ها
بر٠ØÚ©Ø§ÛŒØª توست / زیبای من
ØÚ©Ø§ÛŒØª تویی Ú©Ù‡ بوی سÙید Ùˆ ابر Ù…ÛŒ دهی
و دانه دانه
مترسک کشتزار مرده را
آدمک برÙÛŒ زیبایی Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ
که پرندگان گرسنه را کنار شانه اش می نشاند
و آوای بلورین خواب زمستان را نجوا می کند
آری
Ø¨Ø±Ù ØªÙØ³ÛŒØ± توست
ØªÙØ³ÛŒØ± تویی Ú©Ù‡
چادر سÙید خوشبختی را بر سر زمین Ù…ÛŒ پوشانی
و بی خوابی باغ گیلاس مرده ی پاییز را
رام می کنی
تویی که گلوله هم اگر که باشی
چیزی جز نوازش نیستی در بازی کودکان شاد
و سر بر بار کوه هم نمی نشانی و بهمنی می شوی
بزرگ Ùˆ ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ غلطی
مغرور
این است Ú©Ù‡ Ø¨Ø±Ù ØªÙØ³ÛŒØ± Ùˆ
ØÚ©Ø§ÛŒØª توست
در دامن کوه
بکارت نجیبی که رد پای آدمی را کاش
بستر عبورش نبود
.................................................................................
دو رباعي بهاري
ØÙŠÙƒÙ… عمر خيام نيشابوري
بر چهره Ú¯Ù„ØŒ نسيم نوروز خوش است در طر٠چمن، روي دل Ø§ÙØ±ÙˆØ² خوش است
از دي كه گذشت هر چه گوئي خوش نيست خوش باش و ز دي مگو كه امروز خوش است
***
با دلبركي تازه تر از خرمن گل از دست مده جام مي و دامن گل
زان پيشترك كه گردد از باد اجل پيراهن عمر ما چو پيراهن گل
.................................................................................
شهاب مقربین
زمان انتظار تمام شد
ديگر شعر غمگيني نخواهم نوشت
ديگر
شعر غمگيني نخواهم نوشت
كسي نمي‌آيد
قرار نيست بيايد
ديگر
شعر نخواهم نوشت
2
روياي هر نيمه‌شبم
صداي كوبيدن٠قلبي بود
زير گوش٠منتظرم
كابوس هر نيمه‌شبم شد
صداي كوبيدن٠در
چه مي‌خواهید
از من چه مي‌خواهید
در خواب رويايي نمانده ست
صدای قلب‌ها
صدای قدم‌ها بود
که دور می‌شدند
كابوس‌ها نيز
در بيداري آن‌قدر هستند
بگذار كمي بخوابم
زندانبان
.............................................................................
سعدي
درخت غچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و ياران به عيش بنشستند
ØØ±ÙŠÙ مجلس ما خود هميشه دل مي برد
علي الخصوص كه پيرايه اي بر او بستند
بساط سبزه لگدكوب شد به پاي نشاط
ز بس كه عامي و عار٠به رقص برجستند
يكي درخت گل اندر سراي خانه ماست
كه سروهاي چمن پيش قامتش پستند
به سرو Ú¯ÙØª كسي، ميوه اي نمي آري
جواب داد كه آزادگان، تهي دستند