دوشعر بهمراه بیوگراÙÛŒ کوتاه از / پرستو ارسطو
زمین را بیدار نکن
خواب هزار ساله می بیند
دریک نیمه شب تابستان زیر باران ستاره Ùˆ عطر Ù…Øبوبه های شب Ú©Ù‡ " میوز " ØŒ " Ø¢Ùرودیت " Ùˆ " میترا" برای مادری از مزامیرعشق میخواندند ØŒ چلچله ای چشم براین دنیای Ø´Ú¯Ùت گشود Ùˆ از Øیرت گریست .......این اولین شعر ! عاشقانه ÛŒ من بود Ú©Ù‡ Ù†Ùس های مرا دایره زد . کودکی Ùال مرا در آسمان Ú©ÙˆÚ† نوشت Ùˆ پرهایم را از 10 سالگی باقلم موی کلمه رنگ زد
Ùˆ پرستو ÛŒ Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ آنسوی آب ها لانه کرد ولی هرگز آواز به زبان سرزمین پدری را Ùراموش نکرد ...
چلچله ای Ú©Ù‡ در Øلق
تنهاترین ستاره ی ، کویر
در ریشه
پیر ترین درخت جنگل
ودر بسته ترین
بغض های سکوت
ترانه ی پرواز را
Øاشا نکرد!
وبیش از سی بهار است که
پرهایش
با زخمه ی " سی تار " صدایش
مشق عشق را نت می نویسد
.....
2
بوی سوخته می آید
ازتاول زمین
هلاک شده
بر مزار شقایق
کنار قطره ای سراب
..........................
ابر هاشور میزند استپ را
اسب ها شیهه میشوند در یال علÙ
دندان غروب
گاز میزند کلوچه ای را که
از دست ØµØ¨Ø Ø±Ø¨ÙˆØ¯Ù‡ بودم
آنسوی شب اما
سیر نمیشود مزرعه ی شبدر
از دو باره گل کردن
..........................
زمین را بیدار نکن
خواب هزار ساله می بیند
تنها شب پره ای
Øرمت سکوت را شکسته است
Ùانوس نوشت