زورو شعری از / بهاره رضائی

شرطي شده بودم
كه با هر نقاب سياهي
به ياد تو مي Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…
زورو
مثل سگ پاوولÙ
شرطي شده بودم
كه با هر نقاب سياهي
به ياد تو مي Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…
به ياد تو؛
شورشي ي بي دست و پاي من!
ØØªØ§ زير چادر اكسيژن؛
ØªÙ†ÙØ³ دهان به دهان تو
آغاز مي شد.
دلم
توي طبقات خودش
تقطيع مي شد
Ùˆ تايپو گراÙÙŠ
روي تپه هاي تنت را
آغاز مي كردم.
بايد به عقب برگردم
به روزهاي قطبي
ميان ما.
بايد به عقب برگردم
و پاتيناژ
روي يخ هاي قلب تو را
دوباره آغاز كنم.
بهاره رضايي
بهرام نوشت