یک شعر از سپیده رسولی
Øالا آوازی بخوان
بازخوانی تبسمی این چنین تلخ
چندان ساده نیست
واژه های ساکت به بر٠نشسته ی من
پاهای ترا می طلبد
برقص
بر این توهم سÙید
مغرورانه برقص
â–¡
طعم گس قهوه را می دهی
وقتی لبانت
بر تمام تنم سنگینی می کند
و دردهای برآماسیده
شبانه مسری می شوند
â–¡
آوازی بخوان
دارم بزرگ می شوم
دارم بر خرابه های ممنوعه ی تو
بلند می شوم
â–¡
ورق هایت را بور بزن
زودباش لیلاج
قماری دیگر است
و آسیه تنها همان دختری است
که آس می آورد آس آس...
pooya نوشت