حالا آوازی بخوان

بازخوانی تبسمی این چنین تلخ

چندان ساده نیست



واژه های ساکت به برف نشسته ی من

پاهای ترا می طلبد

برقص

بر این توهم سفید

مغرورانه برقص

â–¡

طعم گس قهوه را می دهی

وقتی لبانت

بر تمام تنم سنگینی می کند

و دردهای برآماسیده

شبانه مسری می شوند

â–¡

آوازی بخوان

دارم بزرگ می شوم

دارم بر خرابه های ممنوعه ی تو

بلند می شوم

â–¡

ورق هایت را بور بزن

زودباش لیلاج

قماری دیگر است

و آسیه تنها همان دختری است

که آس می آورد آس آس...