null

شعرآستان درازکوش

... نگفته نیاید بی آباد ی خنّاق گرفتنِ آبله/ من در وداع می مکم/ من با طلسم می ماسم من زود زودانیم! .سی شعر را شنیده می خواند کسی/ به قتل می رساند من شعر را زنده به گور می کنم شعر نواله ی بی مویی ست که صبح را در مور مورکفل زنبور هایِ الاغی نقش می زند که همیشه به عشقِ چهار پا نگریسته است ._بی گمان او هشت چیز است چیز هایی که ممکن است پا باش


د. ممکن است زیر باشد یا روی و ریا و آبگوشت ژله ای استخوان ران سگ وقتی با اتاق دو در سه ی اوقافی اش می خوابد .خواب نمایه ی زندگی است که بزرگترین یادگارش از اوهام به ملافه های همان الاغ می ریزد وقتِ شپش کشی شبانه{ .یکی در من بود چند تا از چیز ها در هیچکس که روزی روزگاری را به رودخانه پراندند} و شخص اول مادر مرده _جناب اسب پدر :شماره ی نمک زار زخمهایش پنجاه و کوفت و ورم می کند در جالیز/ خیار خار دار فدائیانِ دهکده ی قزل باش ها ورمِ ور آمده ی تیر کش های نفس بریده است .ورم مثل تورم نیست که از پشتت بیفتد او هر وقت که بیمار می شود از نو چرا-غانی ات می کنند تا اسمت را بگذاری ذغال و صدایت بزنند چیز .چیز


مراد از خرِ بادمجانیِ صوفیانه های دقیقه ی با شماست /آفتاب در نمایه ی کوچ سیه چرده ترین ولوله را در پای نعش شترانی می اندازد که از سبیلشان اخم و تخم واگویه می ریزد من از تو بدم بدهی می ریزد و اثاث مادر بزرگم در سراب نمور چهار صد و هفتاد و دومین اسهال خانوادگی مان به درک شما می ریزد که موهایت را یک طرفه می کنی /یال /کوپال /و از ایتالیا برایم چکمه ای می دوزی که همیشه سرش را دوست دارم توی تپه ای که به چمنزاری ختم می شود به چاله ای به /ننه ات /به حواری های بور صاف کاه آجین


این فرشته در نخ و سوزنی لحاف ماه سر پستانت گیره کرده دو هوا بام بی زمین رانش گونه ها تا گرد سیب حلقوی آن که وقت مردن به روح کشته هایش صلوات می سُنید /می سُنی اید /می سُن ای اید /شی ..اوا خواهری جان کچل عمه ات شازده

.

جورابهای چرکت رامی شویم روی شانه هایم پهن می کنم پاهایت خشک می شوند


سمت کج نور ریز ته /کاهدانی که پشگلت را بو می نماید /

دراز کوش تو.