بیوگراÙÛŒM.Badihian
بیوگراÙÛŒ
پدرم کودکی که بود
از مدرسه گریخت،
از خانه گریخت
Ùˆ سر گردان در جهانی بی رØÙ…
آواره ی لقمه ای نان شد.
مادرم کودکی که بود
چشمهایش پر از صØÙ†Ù‡ های
ظالمانه شد و
گوشش پر از ناله های مظلوم.
پدرم جوان که بود
هوشش را قمار کرد.
و ریه هایش پر شد
از دوده های بد بختی.
او ØØªÛŒ نمی دانست
می توان آرزویی داشت.
مادرم جوانی که بود
مدام با بر آمدگی شکمش
و سینه های پر از مشگ شیرش
و نوزاد های مکرربی سرش
به پیری می رسید.
مادرم ØØªØ§ نمی دانست
زندگی زیباست.
پدرم میانسال که بود
بی هد٠تر از قاصدک های بی هویت بود.
او دیگر نمیدانست
ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ کدام مادر بود.
تاریخ زندگی در جغراÙیای سر گردانیش
Ù…ØÙˆØ¨ÙˆØ¯..
اوخوب می دانست
که زندگی یک قمار است.
مادرم میانسال که بود
از مرز اندوه و پیری گذشته بود.
گهواره ها خالی بودند
وکودکش را قاÙله ÛŒ دستار سران
در جبهه های دروغ
Ù…Ùقود کرده بودند.
او خوب می دانست که زندگی پوچ است.
م-ب اوبا
پدرم کودکی که بود
از مدرسه گریخت،
از خانه گریخت
Ùˆ سر گردان در جهانی بی رØÙ…
آواره ی لقمه ای نان شد.
مادرم کودکی که بود
چشمهایش پر از صØÙ†Ù‡ های
ظالمانه شد و
گوشش پر از ناله های مظلوم.
پدرم جوان که بود
هوشش را قمار کرد.
و ریه هایش پر شد
از دوده های بد بختی.
او ØØªÛŒ نمی دانست
می توان آرزویی داشت.
مادرم جوانی که بود
مدام با بر آمدگی شکمش
و سینه های پر از مشگ شیرش
و نوزاد های مکرربی سرش
به پیری می رسید.
مادرم ØØªØ§ نمی دانست
زندگی زیباست.
پدرم میانسال که بود
بی هد٠تر از قاصدک های بی هویت بود.
او دیگر نمیدانست
ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ کدام مادر بود.
تاریخ زندگی در جغراÙیای سر گردانیش
Ù…ØÙˆØ¨ÙˆØ¯..
اوخوب می دانست
که زندگی یک قمار است.
مادرم میانسال که بود
از مرز اندوه و پیری گذشته بود.
گهواره ها خالی بودند
وکودکش را قاÙله ÛŒ دستار سران
در جبهه های دروغ
Ù…Ùقود کرده بودند.
او خوب می دانست که زندگی پوچ است.
م-ب اوبا
ناهید اختری Ø±ÙˆØØ§Ù†ÛŒ نوشت
هرچه بود...
تلخ یا پوچ
عبث یا بی معنی
به دروازه بی نهایت رسید
و آنها
با توشه
یا بی توشه
با سر و دست و پا
یا بی سر و دست وپا
Ø³ÙØ± عمر را درنوردیدند
Ùˆ با همه Ùقر Ùˆ Ùلاکت
به تو ØÛŒØ§Øª بخشیدند
اینک به Ùکر خود باش
و از خود گوی...
با تاریخی دیگر
در جغراÙیائی دیگر.
مگذار
گذشته ای که از آن تو نیست
بر عمر زود گذرت
سایه اÙکند
بر ØØ§Ù„ خود نگران باش
و بر خاطرات سیاه گذشته
سایه ای رنگین بیÙÚ©Ù†
با سرمایه وجودت
هوش پدر را
به او بازگردان
و زیبائی زندگی را
به مادر بچشان
چه بسا دراین گستره
پدر در قمار زندگی
برنده شود
و مادر
زیبائی زندگی را
در غنچه ای Ø´Ú©ÙØªÙ‡ از هستی خویش
Ø§ØØ³Ø§Ø³ کند
بگذار
یکبار هم که شده
تو هستی بخش آنان شوی
شاید از گرمای وجودت
بدانند Ú©Ù‡ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´Ø§Ù† کدامین است
ØØªÛŒ اگر
از دیر زمان
در زیر خروارها خاک سیاه
Ø®ÙØªÙ‡ باشند
و تو ...
ÙØ±Ø§Ù…وش Ù†Ú©Ù†ÛŒ
که مادرت کیست
و زندگی چیست !!