شبآهنگ تدفين

اسماعیل نوری علا


به ياد روشن اکبر محمدی

شبانه، شبانه، شبانه...

اين شبآهنگ را چنان زمزمه کردی

که در کشور تاريکی

سرود روشنائی

همين خواهد بود.




***
شبانه، در سکسکه ی بازجو
شبانه، بر تخت بدنام بهداری
شبانه، در سلولی سرنشين گم کرده
شبانه، در پروازی که سقف ندارد
شبانه، در کاروان ترسيده ی سياهکاران
شبانه، در جنگل سوگوار آمل
شبانه،
در قبری که از هراس و تشويش خالی می شود
تا آرامش جليل ترا به پيشواز بنشيند.

ببين:
شتابان
روز را در شب دفن می کنند
صدا را در خفقان
نبض را در ساطور؛
و خود از شب غليظ تر می شوند.

***
چه کرده ای که اکنون
فراموشی بيشترين آرزوی آنان است؟
چه کرده ای
که تازيانه و قپان
زخم و نمک
تنهائی و تنهائی و تنهائی
ديگر بکارشان نمی آيد
و در نيمه شبان جنگل منتظر
از تو و از صبح
به يکسان بيمناکند؟

نگاه کن:
جنگل شب زده
بوی مظلوم تو را نفس می کشد
و آرزوهايت را به نسيم صبحگاهی می سپارد،
نسيم از قله بر می گذرد
و نامت را به سوی خورشيد جار می زند
و در سرخی شفق خونسرد
هرکه از کوچه ی عاشق ها می گذرد
ناگهانه سبک می شود.
دنور ـ 12 مرداد 85