چهارشنبه 20 سپتامبر 2006 - 29 شهریور 1385
برگرفته از بی بی سی
سينا سعدی
بزرگداشت مستوره کردستانی، شاعره کرد در تهران
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که به طور معمول هر ماه از يکی از بزرگان ادب و فرهنگ ايران تجليل می

کند، جلسه بزرگداشت ماهانه روز سه شنبه، ۲۸ شهريور ماه، خود را به تجليل از مستوره کردستانی، شاعر و مورخ کرد اختصاص داده بود.

در آغاز برنامه، مهدی محقق، استاد دانشگاه تهران و رييس هیأت مديره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مستوره کردستانی را از برجسته ترين شاعران و مورخان کرد خواند، و از آنجا که شمار سخنوران متعدد بود گفت که سخن را کوتاه می کند تا ديگران فرصت بيشتری داشته باشند.

آنگاه نوبت به توفيق کامرانی مسئول دفتر حزب دمکرات کردستان عراق رسيد که برای حضور در اين جلسه به ايران سفر کرده بود. وی طی سخنانش از برگزاری جلسه بزرگداشت مستوره کردستانی در تهران تقدير کرد و آرزو کرد که تمام آثار او چاپ و منتشر شود.

سخنرانی اساسی جلسه بزرگداشت از آن محمد کلهر، استاد دانشگاه آزاد اسلامی بود که مستوره کردستانی را نخستين زن مورخ کرد در ايران دانست و يادآور شد که تاريخ اردلان مستوره در مقايسه با تاريخ های ديگر کردستان که به نوعی فرمايشی به حساب می آيند يک تاريخ جدی است.

آقای کلهر اين سوال را مطرح کرد که با توجه به جامعه مرد سالار آن روز ايران چه انگيزهايی سبب شده است زنی دست به نوشتن تاريخ بزند؟ و پاسخ داد که مستوره خود در مقدمه کتاب نوشته به دليل ناقص بودن تواريخ اردلان دست به اين کار زده اما سخنران اين دليل را قانع کننده ندانست و يادآور شد از آنجا که تاريخ مستوره تنها تاريخی است که فرمايشی نيست بنابراين بايد در پی يافتن علل و عوامل ديگری برای نوشتن اين تاريخ بود.

محمد کلهر پس از بحث و بررسی تاريخ اردلان مستوره در نهايت انگيزه مولف را که خود همسر دوم خسروخان، والی کردستان بود، رقابت پنهانی وی با زنان ذی نفوذی مانند همسر اول خسرو خان و نيز زنان ديگر دوره او دانست.

مهدی محقق نيز در اشارات کوتاه خود از نقش زنان در تاريخ ايران ياد کرده و از جمله گفته بود که زنان در ايران يا خود آثاری تأليف کرده يا سبب تأليف آثار مهم شده اند. مانند کتاب مهم التفهيم فی صناعة التنجيم ابوريحان بيرونی که به سفارش ريحانه دختر حسين خوارزمی نوشته شده است.

پس از محمد کلهر، سارا اردلان – خانم جوانی که پژوهشگر زبان و ادب فارسی معرفی شد - در باره مستوره کردستانی به سخنرانی پرداخت. او که خود از خانواده اردلان هاست گفت « نمی دانم چند سالم بود اما يادم هست که نوجوان بودم و پدرم تصويری از زنی زيبا که ملبس به لباس کردی بود به من نشان داد و گفت اشعار اين بانوی کرد را بخوانم و به من ياد آور شد که خسرو خان اردلان، والی کردستان همسر مستوره جد مادری من است. من از همان زمان او را به عنوان زنی آزاده و آزاد انديش ستودم و بعدها دريافتم که او شايسته و درخور ستايش است ».

پس از سارا اردلان نيز چند تن ديگر به ايراد سخن پرداختند. اما هيچ کس نگفت که مناسبت تجليل از مستوره کردستانی در ماه شهريور سال ۱۳۸۵ شمسی چيست – گو اينکه تجليل از بزرگان درگذشته همواره کار خوبی است و خيلی به مناسبت نياز ندارد - جز آنکه مهدی محقق در آغاز جلسه يادآور شد که پيش از اين نيز از برخی دانشمندان و ادبای کرد در انجمن تجليل شده است.

زندگينامه مستوره کردستانی که توسط انجمن آثار منتشر شده و در روز تجليل بين حضار توزيع شد به ما می گويد که زندگی اين شخصيت کُرد از دو نظر با اهميت بوده است. نخست اينکه او شاعر بود و به زبان فارسی و کردی شعرهای خوبی دارد و ديگر اينکه مورخ بود و تاريخ او در بين تواريخ اردلان ها تاريخ قابل ملاحظه ای است.

در زندگينامه او آمده است که واليان اردلان در قرن دوازدهم و سيزدهم هجری سرودن شعر اورامی – از لهجه های کردی – را تشويق می کردند و اين سبب شکوفايی ادبيات کردی شد و شاعران و نويسندگان نامداری ظهور کردند که از جمله آنها مستوره کردستانی بود که علاوه بر شعر کردی دارای ديوانی به فارسی است.

مستوره – که متولد سنندج است و بيشتر عمر خود را در آن شهر سپری کرد - همسر دوم خسرو خان والی کردستان بود، پس از مرگ او ناگزير از مهاجرت به سليمانيه شد و در همانجا در جوانی در گذشت ( ۱۲۲۰ – ۱۲۶۴ هجری قمری ).

از سروده های کردی او تا مدت ها جز چند قطعه در دست نبود اما رفته رفته قطعات بيشتری در دسترس قرار گرفت که اغلب مرثيه ها و سوگ سروده های اورامی اند که در رثای خسرو خان والی سرود شده اند: « به اتکای مجموعه شعرهای اورامی که از وی به چاپ رسيده می توان مستوره را در زمره شاعران بزرگ مکتب اورامی دانست ».

علاوه براين مستوره کردستانی در مکتب تاريخ نگاری محلی ايران جايگاه والايی دارد. تاريخ مستوره کردستانی - به نوشته ناصر آزاد پور که تاريخ اردلان های او را تصحيح و چاپ کرده - « از آن قبيل کتبی است که در نوع خود بسيار کمياب و پر ارج اند. کتابی که در کمال سلامت و منتهای روانی با سبکی مطبوع و دلکش نگارش يافته. گرچه پيرامون تاريخ اردلان رسالات و کتب متعددی نوشته شده ليکن بايد اذعان نمود که تاريخ مستوره از نظر قدمت، شخصيت و پيوند مولفه اش با دودمان بنی اردلان بيش از هر کتاب و نوشته جالب توجه است ».

از آثار ديگر مستوره کردستانی که کمتر شناخته شده است رساله عقايد او است که در سوئد چاپ شده است. اين رساله ای است در شرعيات و احکام که در يکی از خانواده های اردلان که در لندن زندگی می کنند پيدا شده و يابنده که خود اهل تحقيق بوده آن را در سوئد به چاپ رسانده است.
------------
auvihd lsj,vi fv 'vtji hc rrk,s


رفتیم و پس از خود عمل خیر نهشتیم

با آب گنه توشه عقبی بسرشتیم

امروز بدین عالم خاکی به چه نازیم

فرداست که بینی همه خاک و همه خشتیم

بس کار مناهی که در این مرحله کردیم

بس خار معاصی که در این مزرعه کشتیم

گو زاهدم از مسجد و محراب نگوید

مابنده پیران کلیسا و کنشتیم

در حشر ز نیک و بد ما دوست چه پرسد

نیکیم از اوییم و از اوییم چو زشتیم

المنه لله که مستوره من و دل

جز یار بساط از همه دیار نوشتیم



من آن زنم که به ملک عفاف صدر گزنیم

ز خیل پردگیان نیست در زمانه قرینم

به زیر مقنعه ما را سری است لایق افسر

ولی چه سود که دوران نموده خوار چنینم

مرا ز ملک سلیمان بسی است ننگ همیدون

که هست کشور عفت همه به زیر نگینم

به معشر نسوان مر سپاس و حمد خدا را

همی سزد که بگویم منم که فخر زمینم

ز تاج و تخت جم و کی مراست عار ولیکن

به آستان ولایت کمینه خاک نشینم

علی عالی اعلی امیر صفدر حیدر

که هست راهنمای یقین و رهبر دینم

کمینه وار چو مستوره دل بدو بسپردم

هزار بنده به درگه ستاده همچو نگینم



از آنم می رسد هر لحظه به دل نیش آزارش

که دانم غیر من بسیار کس باشد خریدارش

ز چین زلف او کردم سراغ دل خجل ماندم

زبس کاویخته دیدم دل خلقی به هر تارش

نه تنها من به دام زلف مشکینش گرفتارم

هزاران عاشق سرگشته دارد جعد طرارش

به مصر دلبری یوسف صفت آن ماه کنعانی

زحد افزون بود شوخ زلیخاوش خریدارش

فشاند جان شیرین در رهش از شوق مستوره

دهد از مهر گر خسرو شبی در بزم خود بارش



آن پری چهرکه دوشینه به بزم ما بود

وصف او را نتوان گفت چسان زیبا بود

وه چه بزمی گل و شمع و نی و بربط همه جمع

خنده جام می و قهقهه مینا بود

سرخوش از باده من و ساقی و آن طرفه صنم

تا سحر قصه ز نقل و می و از صهبا بود

از وفاداری و از صبر و شکیبایی و عشق

هر چه زان جمله سخن رفت از این شیدا بود

زاهد لاف مزن نقد مسلمانی تو

خود بدیدم به کف مغبچه ترسا بود

هر که در مسجد و میخانه به چشم آوردم

همه را دامی از آن زلف سیه برپا بود

دی به غمزه صنمی سلسله مویی بگذشت

دل مستوره و جمعی به برش یغما بود