حالا حتما پرنده ای به خانه ی ما می آید

حتما درختها بلند تر از گذشته شده اند
حالا پرنده ای آب می خورد لب حوض
فواره ی ماه را آب می دهد
شیر فروش به صبح سحر شیر می دهد
حلا صبح سحر
من از خواب بیدار شده ام
حیاط خانه هم
نیلوفر و انار و یاس
خواهر ها بیدار می شوند
حالا مردی که هزار سال پیش گم شده بود
در خانه را می زند
حالا مادرم زیباییهایش را شانه می کند
حالا نی زن نی می زند
حالا گربه ی ما روی هره به پرنده نگاه می کند
حالا کسی در کوچه ی ما کت و شلوار کهنه می فروشد
چینی بند زن قوری همسایه را بند می زند

حالا پدرم روی تخت سلیمان
تریاک می کشد
حالا زیر درخت مجنون، آواز می خواند
و من و بچه ها با طوقه هایمان
تمام کوچه های جهان را می دویم
......
حالا
پنجاه سال پیش
پنجاه سال پیش
هزار سال پیش
حالا
هزار سال پیش

مرتضا میر آفتابی: نویسنده، شاعر و سردبیر مجله ی ادبی سیمرغ است.