شدن - مص . ل . دردناک شدن عضوی از بدن به واسطه ی حرکت شديد و ناگهاني و پيچيده شدن يا از جا در رفتن رگ و پي در مفصل.

(فرهنگ فارسي. عميد چاپ اول سال ناشرانتشارات امير کبير 2537 . ص 54 10 )

عقرب روی ِ ماه در مِه

عقرب روی ِ بام در مِه



عقرب روی ِ بام ِ خانه در مِه

در مِه عقرب کلاف سر در گم –


لای سطر های پنهان مي افتد

نمي افتد اينجا روی کاغذ سفيد

روی کاغذ سفيد پوست مي اندازد

انگار ماری رفته توی جلد ِ عقرب ،

که رگ مي پرد

پي ِ رگ ، پي مي پرد :



جای مرده توی گورستان نيست

توی مفصل است

توی عقرب ِ توی ِ جلد ِ مار رفته

...

2


ابر ، ابر سفيد. (ا ِ . ) [ ع. . ] rabậb. - رباب

(فرهنگ فارسي دکتر محمد معين. چاپ هشتم سال ناشرانتشارات امير کبير 1371 . ص1634 )






من رفلکسم


در تلنگر های بنفش

مرگم را نفس مي کشم




لب هايم از سفيد ترين ابر

رنگ گرفته افتاده اند

توی ِ دهان های ِ بي انتها ،

با بي انتها ترين سفيدهام ،

مثل تلنگری

بر همه ی تلقي هام



3


رقم ها را ازمن بگيريد ، صفر را نه

صدا ها را ازمن بگيريد ، سکوت را نه

چشم ها را ازمن بگيريد ، نگاه را نه

دهان را ازمن بگيريد ، فکر را نه

دستها را ازمن بگيريد ، قلم را نه

پاها را ازمن بگيريد ، راه را نه



من با صفر سکوت مي کنم. با صدا نگاه مي کنم . با نگاه فکرمي کنم . با دهان قلم مي زنم . با قلم راه مي روم.

من با راه منم : نفس ِ همه ی ِ عکس ها و سايه هام.


...

نفسم را ازمن بگيريد ،

عکس ها و سايه هايم را نه .


â–¡