«Prev
|
1 |
2 |
3 |
...|
42 |
43 |
44 |
سقوط و سکوت
منم
- که نشسته ام -
یا یخ ٠سالها را ساعت های ٠کشدار آب نمی کنند
»
ادامه مطلب
!منوچهر آتشی درگذشت
...من از صراط گذشته ام / گذشته ام / هر چند مستقيم / - چنان كه Ú¯Ùته بودند نبودند / نبود اما / من اكنون در دوزخم / Ùˆ دست راست تو از آن طر٠پل / در دست Ú†Ù¾ من Ù‚ÙÙ„ است / مي توانم عبورت دهم، / اما / Øس مي كنم كه / ز بازوي راستم / - در انتهاي دنده ها / خبر چيني از Ùردوس / در كاربازي توطئه‌â€Ø§ÙŠ است / تا انقلاب دوزخي‌ ما را / خنثي كند... منوچهر آتشی، شاعر معاصر كه پس از جراØÙŠ كليه در بيمارستان سينا بستري شده بود†و قرار بود روز شنبه مرخص شود، به‌خاطر ناراØتي قلبي به بخش ccu منتقل شده Ùˆ تØت مراقبت‌هاي پزشكي قرار گرÙت... اما Øال ÙˆÛŒ امروز وخيم شد Ùˆ ساعت ‪ ۱۴‬روز يكشنبه به‌ علت عارضه Ùˆ ايست قلبي در بيمارستان سيناي تهران درسن ‪ ۷۴‬سالگي درگذشت.
[خبر درگذشت آتشی]
برگرÙته از گویا نیوز
هنرمند ریشه در قلب ها دارد Ùˆ هرگز نمی میرد Ùˆ هنر او Ùصل به Ùصل جوانه میزند.
یادش گرامی.
ماه مگ
»
ادامه مطلب
تصویر مهناز بدیهیان - کاری از اردشیر Ù…Øصص
اگر زندگی هم
به روشنی و طعم و رنگ
این دانه های،
دل به دل سپرده ی انار بود
چه خوب بود.
شادوسرخ و آبدار..
---------------------
شب درازیست
نه شب بیدلی
صدای پای بی صدایی است و
چهار هزار شاخه ی گل *
که بار تبر به دوش می کشند
*روزنامه ی کیهان: چهار هزار دختر شب را در خیابانهای تهران به روز می رسانند.
»
ادامه مطلب
از روی خودم می پرم
»
ادامه مطلب
بي ترديد
پرنده شدن
خيال كردي آسان است
و اسان تر
كه بر سينه ي كبكي خواب روي
تا اين زمستان آب شود!
آسمان عبور مي كنداز تنم
از خيال ماه
از Ø¢Ùتابي كه من باشم
هنگام غروب
خيال رÙتن نداري
مثل برÙ
وسط تابستان/كه آن بالا/بالاي كوه مي ماند
»
ادامه مطلب
نمیدانستم
Ú©Ù‡ موهایم از جنس Ø¢Ùتاب است
و رگه های خواب شراب در آن بیدار
و تو با نگاهی به آن مست می شوی
چه منطق زشتی
عمریست بقچه ÛŒ Øقارتم بسر، هنوز
تاوان مستی تو می دهم !!
مهناز بدیهیان
بیوگراÙÛŒ
پدرم کودکی که بود
از مدرسه گریخت،
از خانه گریخت
Ùˆ سر گردان در جهانی بی رØÙ…
آواره ی لقمه ای نان شد.
مادرم کودکی که بود
چشمهایش پر از صØنه های
ظالمانه شد و
گوشش پر از ناله های مظلوم.
پدرم جوان که بود
هوشش را قمار کرد.
و ریه هایش پر شد
از دوده های بد بختی.
او Øتی نمی دانست
می توان آرزویی داشت.
»
ادامه مطلب
آواز دانش سرا
شعری از مجيد Ùروتن
بر بوی کاج و اختران ناپيدا
درها هميشه بسته است
»
ادامه مطلب
تروریست
شمایان نه تنها بوی خاکم را
که نامم را عوض کرده اید
»
ادامه مطلب
دوشعر از ري را عباسي
ري را عباسي
(1) ما هم ماهي معروÙÙŠ داريم
ياشارجان
روزي ماهي ها شناي Ù†Ùس گير ما را
بر آبها خواهند نوشت
آزادي تورباÙته پيرزنان نيست
ياران ما در دريا رژه مي روند
پسرم
بگو نيشكرها چه وقت عروس مي شوند
من پوتين ها را خيسانده ام
سربازي با كلاه برادرم
Ùردا كيك سيب مي پزم
پسرم هميشه Ùكر مي كنم
شعرهايم با كلاه كج برادري به دنيا آمده اند
»
ادامه مطلب
رازبقا
درخت های به پاييز را
Ú¯Ùتم آتش Ù…ÛŒ زند کسی نمی داند!
Ú¯Ùتم اين کارها شد Ú©Ù‡ بهار
رÙته نمی آيد Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ داند!
ببرهای عاشق رÙتند
به صيد بز های کوهی
»
ادامه مطلب
يک شعر از مهدی مرادی
بعضی از ما
بعضی از ما
صورت هايی پوشيده از ابر داشتيم
هر جا که بوديم
همه ما را
با انگشت به هم نشان می
»
ادامه مطلب
در دو مایلی بهشت
هیکل ها زیبا
موها آراسته
و این جاده های تمیز
با خطوط زرد و سپید دست نخورده
درختا Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ درس نظم Ùˆ نظاÙت خوانده اند Ùˆ
و این بوتیک های کوچک با قیمت های سنگین
Ùˆ Ùروشنده هایی مسن ØŒ
Ú©Ù‡ Ù„ØÙ† شان آمرانه است،
با موهای پلاستیکی پوست زردو چروک،
و لبانی قرمز !!
اینجا سن راÙایل است در دو مایلی بهشت.!
م-ب(اوبا) 2005
در این شهر بیگانه، شهر Ùرشتگان
کسی بالهای نوازشش را نمی گشاید
و کشیش ها با تن عریان کودکان
به Ù…Øراب Ù…ÛŒ روند !!!
اینجا شهر Ùرشتگان است
جایی Ú©Ù‡ Ù†Ùس Ùرشته ها را بریده اند
و روی بالهایشان سازمان سیا
داغ تÙتیش سوخته است
»
ادامه مطلب
«Prev
|
1 |
2 |
3 |
...|
42 |
43 |
44 |