سه شعر جدید از: گیل آوایی
یاد تو
بر صخره ائ نشستم
صخره وار!
ناگاه
سیل غمت
سر ریز شد از قله خیال
ایستادم ارچه چو کوه
لیکن نبود توش و تابم برابرش
آرام Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØª
غم دوریت جان من
غلطان
کشان کشان
تا بئ کرانئ بئ تو گریستم
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯
یا هوار!
با خود شدم
که بنگرم از خود چه مانده است!؟
دیدم
نه صخره ائ!
نه کوهئ!
که نامانده ائ خراب
از سر گذشته
آب!
------------------------------
بئ تاب
نه!
Ú¯ÙØªÙ† Ùˆ تکرار اندوه بار بئ تابئ ها
و غربت کمر شکن!؟
نه!
بگذار
باهمین
نسیم
موج
و دریائ همیشه پناهم
پیاله ائ را
به سرودئ قسمت کنیم!
نه نگو
و نمئ گویم!
دریا ارام است در هم آغوشئ با ساØÙ„ همیشه در انتظارش
و این آرام و رام
و این نسیم و موج و سکوت
و این مستانه سرودم باتو
وائ Ú©Ù‡ ØªÙˆÙØ§Ù†Ø¦ در راه است باز
Ú¯ÙØªÙ† Ùˆ تکرار!ØŸ
نه!
بگذار به ØªÙˆÙØ§Ù† بنشینیم!
----------------------------------
با همه و هیچکس!
مئ روئ و
چشم در چشم٠انبوه نگاه هائ اندوهگین و شاد
گاه منگ و
مست و
مسخ
همسان توشاید
که بئ هائ و هویئ مئ گذرند از کنارت
و تو تنهایئ ات را
از این خیال تا آن خیال،
که دیگر
با هزار خنده و قهر و سکوت٠در گذرت عجین شده،
قسمت مئ کنئ!
بسان بئ خانمانئ که
از انبوه خانه ها
بئ خانمان مئ گذرد
و تو کنجکاویت را
به نگاهئ مئ سپرئ
که چه ممکن است
خیالش بوده باشد
همین Ù„ØØ¸Ù‡ Ú©Ù‡ بدور ازهمه هیاهو
آوارگئ اش را بدوش مئ کشد
Ùˆ تو ÙلسÙÙ‡ مئ Ø¨Ø§ÙØ¦
در هیبت روشنÙکرانه ات
Ú©Ù‡ چقدر Ø±Ø§ØØª است Ùˆ رها
از این همه ØØ±Øµ Ùˆ ØØ±ÛŒØµ Ùˆ قاپیدن!
ومئ روئ و
چشم درچشم هزار در گذر همسان تو
با شهر٠خسته
یا توئ خسته زشهر
بئ ØÙˆØµÙ„گئ را
بئ رنگانه خط مئ کشئ
و رندانه مئ نگرئ
از این نگاه تا آن نگاه
و هزار اما و اگر و شاید
خیالت را پا مئ شوئ
در نهایت دل چسبئ
که بارئ و باده ائ و خلوتئ متمدنانه!
وکرشمه ائ کاسبکارانه
که با هر بوسه
انبوهئ٠دلارت را ØªÙØ³ÛŒØ± مئ کند!
و تو
تٌنبانت را چسبیده ائ دو دستئ هنوز
و مرزئ که لجبازانه مئ پایئ اش!
بگونه ائ که هیچگاه سر جایت نبوده ائ
بئ جا و بئ وقت و همواره نابگاه!
مئ روئ و اندیشه ات هست
در لابلائ این همه چشمان بسته و باز
همسان تو شاید
و تو
با همه همسانئ هات
ØªØ§ÙØªÙ‡ جدا Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ ات را پا مئ ÙØ´Ø§Ø±Ø¦
در تنهایئ Ù…ØØ¶!
گیل آوایئ
سپتامبر 2006
بر صخره ائ نشستم
صخره وار!
ناگاه
سیل غمت
سر ریز شد از قله خیال
ایستادم ارچه چو کوه
لیکن نبود توش و تابم برابرش
آرام Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØª
غم دوریت جان من
غلطان
کشان کشان
تا بئ کرانئ بئ تو گریستم
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯
یا هوار!
با خود شدم
که بنگرم از خود چه مانده است!؟
دیدم
نه صخره ائ!
نه کوهئ!
که نامانده ائ خراب
از سر گذشته
آب!
------------------------------
بئ تاب
نه!
Ú¯ÙØªÙ† Ùˆ تکرار اندوه بار بئ تابئ ها
و غربت کمر شکن!؟
نه!
بگذار
باهمین
نسیم
موج
و دریائ همیشه پناهم
پیاله ائ را
به سرودئ قسمت کنیم!
نه نگو
و نمئ گویم!
دریا ارام است در هم آغوشئ با ساØÙ„ همیشه در انتظارش
و این آرام و رام
و این نسیم و موج و سکوت
و این مستانه سرودم باتو
وائ Ú©Ù‡ ØªÙˆÙØ§Ù†Ø¦ در راه است باز
Ú¯ÙØªÙ† Ùˆ تکرار!ØŸ
نه!
بگذار به ØªÙˆÙØ§Ù† بنشینیم!
----------------------------------
با همه و هیچکس!
مئ روئ و
چشم در چشم٠انبوه نگاه هائ اندوهگین و شاد
گاه منگ و
مست و
مسخ
همسان توشاید
که بئ هائ و هویئ مئ گذرند از کنارت
و تو تنهایئ ات را
از این خیال تا آن خیال،
که دیگر
با هزار خنده و قهر و سکوت٠در گذرت عجین شده،
قسمت مئ کنئ!
بسان بئ خانمانئ که
از انبوه خانه ها
بئ خانمان مئ گذرد
و تو کنجکاویت را
به نگاهئ مئ سپرئ
که چه ممکن است
خیالش بوده باشد
همین Ù„ØØ¸Ù‡ Ú©Ù‡ بدور ازهمه هیاهو
آوارگئ اش را بدوش مئ کشد
Ùˆ تو ÙلسÙÙ‡ مئ Ø¨Ø§ÙØ¦
در هیبت روشنÙکرانه ات
Ú©Ù‡ چقدر Ø±Ø§ØØª است Ùˆ رها
از این همه ØØ±Øµ Ùˆ ØØ±ÛŒØµ Ùˆ قاپیدن!
ومئ روئ و
چشم درچشم هزار در گذر همسان تو
با شهر٠خسته
یا توئ خسته زشهر
بئ ØÙˆØµÙ„گئ را
بئ رنگانه خط مئ کشئ
و رندانه مئ نگرئ
از این نگاه تا آن نگاه
و هزار اما و اگر و شاید
خیالت را پا مئ شوئ
در نهایت دل چسبئ
که بارئ و باده ائ و خلوتئ متمدنانه!
وکرشمه ائ کاسبکارانه
که با هر بوسه
انبوهئ٠دلارت را ØªÙØ³ÛŒØ± مئ کند!
و تو
تٌنبانت را چسبیده ائ دو دستئ هنوز
و مرزئ که لجبازانه مئ پایئ اش!
بگونه ائ که هیچگاه سر جایت نبوده ائ
بئ جا و بئ وقت و همواره نابگاه!
مئ روئ و اندیشه ات هست
در لابلائ این همه چشمان بسته و باز
همسان تو شاید
و تو
با همه همسانئ هات
ØªØ§ÙØªÙ‡ جدا Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ ات را پا مئ ÙØ´Ø§Ø±Ø¦
در تنهایئ Ù…ØØ¶!
گیل آوایئ
سپتامبر 2006