ویدا Ùرهودی - پس ٠دیوار ٠سیمانیV. Farhodi
پس ٠دیوار سیمانی
پس ٠دیوار سیمانی، کسی از عشق می گوید
- نمی گوید، چه می گویم؟-
صدایش عین Ùریاد است
صدایی سرخ چون مشرق
به وقت زایش روزی، به زیبایی ٠آزادی
و هر زیر و بمش دارد
طنین نرم پروازی
به سمت قله ی آغاز
- که در آغاز، انسان بود و آزادی-
و در هر واژه می بالد
به سوی وسعت ابراز
و بی پرواترین آواز
پس ٠دیوار سیمانی کسی اÙسانه Ù…ÛŒ سازد
کسی که دست بسته نقش آزادی
کشیده
کسی که
به رغم هرچه رسم کهنه ÛŒ Ù…Øبس
به قلب دخمه می تازد
و با آبی ترین ایمان
رهایی را می آوازد
پس دیوار سیمانی
مگر رستم تباری هست پنهان
Ú©Ù‡ سق٠سÙربی زندان
مدام از هیبتش لرزان
نمی گنجاندش در خود
ÙˆØتا مرد زندانبان
شده در کار او Øیران؟
پس ٠دیوار سیمانی، پس ٠درهای پولادین
نمی ماند صدا دیگر
هزاران آهنین همت
سرود عشق می خوانند
صدایی نیست، Ùریاد است
Øسن بصیری نوشت
البته ممکن است بعضی دوستان بنده را به Ù…Ùهوم گرائی صر٠متهم کنند اما اهمیتی ندارد چرا Ú©Ù‡ پاکی Ùˆ صداقت هموطنی Ú©Ù‡ در عین برخورداری از نعمت آزادی(البته این نکته بایستی مورد توجه قرار بگیرد Ú©Ù‡ مدینه Ùاضله Øر٠گزاÙÙ‡ ای بیش نیست)Ùˆ دور بودن از این Ùضای مسموم باز به خود زØمت Ùکر کردن به مشکلات ما را Ù…ÛŒ دهد سزاوار تقدیر است.
شعر شما به دلم نشست!
موÙÙ‚ باشید.