علی صالØÛŒ--گاهی مرا بنام Ú©ÙˆÚ†Ú©Ù… بخوان

در زیر چند شعر از این مجموغه را که به تازه کی منتشر شده است را بخوانید
شبانه
نايستاده ای چون درختی بی بر،
بر ÙØ±Ø§Ø² تپه ای.
نمانده ای چون مردابی پير،
در دل جنگلی.
ننشسته ای چون شبی بی ماه،
بر سياهی های روزگار.
ريخته ای چون باران شبانه Ùˆ Ø±ÙØªÙ‡ ای.
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ ÙØ±Ø¯Ø§ØŒ
در هوای تو،
Ù†ÙØ³ØŒ تازه خواهد کرد.
گياه، از تو خواهد روييد؛
بی آنکه ØªÙ„ÙØ¸ ØØ±ÙˆÙ نامت را ØØªÛŒ بداند.
گاو
در سالی Ú©Ù‡ باران نباريد Ùˆ جوانه های گندم سوخت Ùˆ مرد، گاو آهنش را به دو نان خالی ÙØ±ÙˆØ®Øª Ùˆ گاوش را با استخوان هايش خورد، آب در دل آسمان نلرزيد تا مگر رØÙ…ÛŒ آورد.
سال بعد، مرد تا زانو در Ø¨Ø±Ù ÙØ±Ùˆ Ø±ÙØª Ùˆ در بهار، هزار چشمه روييد از دل کوه Ùˆ مرد، دانه ای گندم نداشت برای کاشتن ØØªÛŒ Ùˆ زمين لبريز شد از عل٠های هرز، بی آنکه گاوی باشد تا بچرد Ùˆ مرد در کنار چشمه ها Ú†Ù‡ غمناک، ماغ Ù…ÛŒ کشيد.
من و تو
شاهد بوده ای
Ù„ØØ¸Ù‡ تيغ نهادن بر گردن کبوتر را ØŸ
و آبی که پيش از آن
Ú†Ù‡ ØØ±ÙŠØµØ§Ù†Ù‡ Ùˆ ابلهانه، Ù…ÛŒ نوشد پرنده ØŸ
تو آن Ù„ØØ¸Ù‡ ای!
تو آن تيغی!
تو آن آبی!
من ...
من آن پرنده بودم!