یاسمین احمدی

حالا بنشین و هی قصه بباف
از بلوغ فکر گرفته
تا راز شاد زیستن و جاودانه گی پس از مرگ
بی شک کلام ات
سهم الارث باد و سرزمین سر گشتگی خواهد شد

باید بدانی
صفای خردسالی ات را که موریانه خورده باشد
غبار بزرگ سالی غوغا می کند و
رنگ نگاه ات کدر می شود
آن وقت به جای حس لذت پاییز
لب ریز از حسرت بهار یا ترس زمستان می شوی و
اسارت تلخ دل بسته گی های خرد و ریز
تو را در همهمه ی این همه همسایه گم می کند !
و تازه تا به خودت بیایی
آن قدر پیر شده ای
که برای درک ِ راز ِ سر به مهر ِ رهایی دیر ِ دیر است .