همانا من _ شعر Ù Øسین شکر بیگی
(_همانا من)
همان یکی را هم کور می کنم
Ù…ÛŒ شود Ú¯Ùت روزنامه اندود
پنجره ای که سالهاست خیابان را پلک زده و همیشه ی خدا گرسنه است
اما باز
میترسم دی اکسید کربن از لابلای کلمات راهی بیابد به بیرون از من
سبیلم را هنوز دارم
و رنگ چشمهایم کماکان میشی ست
زیر بغلم را هنوز نزده ام
و دهانم از دیشب پر است
باقی مشخصاتم یادم نیست
آ...... یک چیز دیگر
ترس موش می دواند زیر پوستم
Ù€ عجب ØµØ¨Ø Ø¨Ø§Ø´Ú©ÙˆÙ‡ÛŒØ³Øª شنوندگان عزیز
دهان گشاد رادیو را می بندم می کوبمش به دیوار
دیوار را می کوبم به
به
چیزی پیدا نمی کنم
اما باید به خودم مسلط باشم
مراسم آیینی ام را دقیق اجرا کنم
باید بگویم : آه معشوقه ی من شیر گاز
چشمهایم روزنامه اندود
Ù†Ùسهایی چقدر عمیق
دراز به دراز Ù…ÛŒ اÙتم
الان دوست دارم در هایکوها قدم بزنم در گاثاها
دوست دارم سایه ام بلند
بیÙتد
آن قدر بلند
Ú©Ù‡ تا اÙÙ‚
سر از کجا در بیاورم خوبست؟
چرا همیشه سر از مرجان درمی آورم
سر در نمی آورم
قرار است از پهلوی چپم شروع شود
هیچ Ú†ÛŒ من به آدمیزاد نرÙته
دوست دارم الان در پرواز ۱۷۲۴ به مقصد پاریس تاخیر
بیÙتد
و اگر که هرگز
چه بهتر
خیابان چهارم بند آمده باشد
هر کی در هرکی باشد
آدم پسر عموی خودش را نشناسد
چرا شروع نمی شود لعنتی؟
نکند از لابلای کلمات راهی مخÙÛŒ زده باشند
به این روزنامه ها اعتمادی نیست
خدا کند مرجان از اتوبوس جا بماند
کارتش قرمز بخورد
خدا کند تا ØµØ¨Ø Ú¯Ø§ÛŒÛŒØ¯Ù‡ باشنش
شهر الان در چاق ترین Ù„Øظه خودش است
باچاقو بزنیش امعا Ùˆ اØشایش گند Ù…ÛŒ زند به همه ÛŒ عالم
کثاÙت با آم موهای وزوزی اش
همیشه دوست داشتم از پشت بچسبم به مرجان
باسنش Øالی به Øالی ام Ù…ÛŒ کرد
از پشت غش غش Ù…ÛŒ خندیدم Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم
پاریس تگزاس
پاریس تگزاس
آلن رنه ست یا آن یکی بابا؟
چی بود اسمش؟
آره همان
ریه هام پر نشده هنوز
و از دیشب هنوز چیزی توی دهانم هست
همیشه خدا دیر می گیرم
از بچگی کند بوده ام
پهلوی چپم مرخص
Ú¯Ùتم هیچ Ú†ÛŒ من به آدمیزاد نرÙته
دست خودم نیست
مرجان را ازپشت دوست دارم
خیلی سعی کردم از زاویه ای دیگر
خیلی
ولی نشد
چیزی الان دست Ù…ÛŒ برد در امعاو اØشایم Ùکر کنم دارد دنبال جایش Ù…ÛŒ گردد ولی من Ú©Ù‡ به این راØتی ها نیستم Ùکر کنم از آن مادر به خطاهاست
Ø¢
پیدا کرد
نشست
تامن چند دقیقه ی دیگر بگویم؟
اینجایم هم مرخص اشاره کنم به اینجام
بگذار بگویم گور باباش
چشمهایم از روزنامه اندود
الان در دوشیزگان آوینیونم
جای پیکاسو اگر بودم
از پشت می کشیدمشان
دوشیزگان آوینیون را می گویم
اه لعنتی
بازهم دهنم رÙت توی گوشم
گوشم رÙت توی دستم
ددستم در شلوارم چه می کند؟
آدم اینجا Øتا نمی تواند شلوارش را اداره کند
از دوشیزگان آوینیون بیرون می خواهم
می دهند
همینطور دارم می گردم می گردم
در این وی اچ اس نیستی
در این وی اچ اس نیستی
در این وی اچ اس هم
نیستی
در کجا مخÙیت کرده ای
در کدام وی اچ اس؟
زنی همینطور دارد با آب و تاب
و مخاطب همینطور با آب و تاب
ودر دهانهای همینطور با آب و
Ø¢Ùرین دقیقآ همینطور
سیاهه Ú†Ù‡ زوری Ù…ÛŒ زند بیشترش را Ùرو کند در تووو
آن سوتر یکی خودش را می کشد
در این ساز
خودش را برساند به گوش کی
در سمÙونی چندم بتهوون چادر زدیم؟
همان شب که جایمان را باهم برای چند دقیقه عوض کردیم؟
آن شب بود Ú©Ù‡ Ùهمیدم یک Ù†Ùر Ú©ÙاÙÙ… را نمی دهد
یک تنه نص٠شهر بودم / قسم می خورم
الان دوست دارم یکی نوک دماغم را بخاراند
کجایم مرخصه؟
Ú¯Ùتم به این روزنامه ها اعتمادی نیست
یکبار خواستم مثل آدم کپه ی مرگم را بگذارم مثلا
اما مگر
Ú¯Ùتم هیچ Ú†ÛŒ من به آدمیزاد نرÙته
Øالا Ù‡ÛŒ بگو
نع
نه
نه
نه
yaghi نوشت