Ø´Ú© ناله های یک سیاه مست - ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ ØÙ‚ وردیان F.Haghverdian

شک ناله های یک سیاه مست
ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ ØÙ‚ وردیان
دراز می کشم
بیا و در من قدم بزن
نه آهسته
که سراسیمه
روسریم را باد می برد
و آرام آرام
لای ابرها تکان می دهد
سرم می پاشد روی زمینی که تو راه می بری
{آب می پاشم پشت سرم،
اÙکار Ø±ÙØªÙ‡ از Ø³ÙØ± بازگردند...}
می زنم به خیابان و پایم را به پیشانی اش می کوبم
من لج این خیابانی را
که از هیچ طر٠به تو نمی رسد در می آورم!
××
به خدایی که هر چه از تپه اش بالا می روم
از آنسوی تپه پایین می رود؛
از پشت همین عینک
می گذارم سیل بیاید و رشت را ببرد!
رسول نوشت
درشعرهاي زلال Ùˆ Ø´ÙÙ‚ گونه ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ خانم بي هيچ اغراقى از Ù„Ø·Ø§ÙØª چشمه ها سيراب مى شوى....وسبكبال بسوى قله آرزوهاى مسلخ شده پر مى گشايي.
چه كسي تشنه نمىشود؟