سامان بختیاری- Saman Bakhtiari
سامان بختیاری
خلقت
من امتداد رودی دیوانه در کیم ؟
یا انعکاس بادی ازکدام درنده ام .
بیهوده می پیچی در قلبم
بیهوده هی قلوه می پزی و دل می دهی یا نه ؟ بماند
در ته توی این خطوط تاریکی Ù…ÙØ±Ø·ÛŒ است .
Ùˆ هر Ú†Ù‡ ورق میزنی شیرین نمی شود این ÙØ§Ù„
که نه بیرون می رود از من نه بیرون می شوم از او
چقدر شنیدنی است
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ آسمان خراشی Ú©Ù‡ مختصاتش دکارت را به بند تنبان این شهر Ù…ÛŒ آویزد
با این همه شیخ الرییس چسبنده .
نمی شود
تا Ø´ÙØ§ÛŒÙ… بدهند Ùˆ شربتی مسهل از ملاصدرا در کلماتم بریزانند .
من اما راضی نمی شوم
تنها رازی را می نوشم که من مست و تو دیوانه ....
من امتداد کوهی Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ ام
و چقدر خمیازه در من باقی است
اگر سر این سطر بمانید تکامل آلتی شاعرانه در جمجمه ی داروین دیدنی است
Ùˆ این تازه آغاز Ø¢ÙØ± ینش کلماتی است غار نشین .
ببین که آمده ام با مشعلی از واژه
درکجایت غاری هست تا نوری بشوم ابدی
من در کجای کیم ؟
از کدام روده رها می شوم روزی
و کجای این خلقت در من پنجره می شود باز ؟
..............................................................................................
Ú¯Ù†Ú¯
دستی که در من میخزد راهی است
طویل
و این رود چقدر خسته آمده تا اینجا
بوی تو میوزد از خودکار رنگ تو می گیرد این کاغذ
همه ÛŒ ماجرا Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ ÛŒ مردی است در انØÙ†Ø§ ÛŒ قوسی ظریÙ
(زیر ابروم خوشگل خانوم ؟ )
از تو دورم دور راهی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ بریم تخت خوابی است بی ØØ§ØµÙ„
چقدر در تو شریانم
چقدر از تو دور تر می بردم این آغوش
لبی که بوسه بزند ندارد این سطر قلبی که بلرزد ندارد این شعر
این واژه ها سیخند تیزند
عزیزم نمی شناسد این
مرد .
من Ùقط آمده بودم دق البابی بشوم
کدام زمین بذری از من می گیرد
کدام دست سینه ام را می ما لد
چقدر دورم از دور .
__________________________________________________
خلقت
من امتداد رودی دیوانه در کیم ؟
یا انعکاس بادی ازکدام درنده ام .
بیهوده می پیچی در قلبم
بیهوده هی قلوه می پزی و دل می دهی یا نه ؟ بماند
در ته توی این خطوط تاریکی Ù…ÙØ±Ø·ÛŒ است .
Ùˆ هر Ú†Ù‡ ورق میزنی شیرین نمی شود این ÙØ§Ù„
که نه بیرون می رود از من نه بیرون می شوم از او
چقدر شنیدنی است
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ آسمان خراشی Ú©Ù‡ مختصاتش دکارت را به بند تنبان این شهر Ù…ÛŒ آویزد
با این همه شیخ الرییس چسبنده .
نمی شود
تا Ø´ÙØ§ÛŒÙ… بدهند Ùˆ شربتی مسهل از ملاصدرا در کلماتم بریزانند .
من اما راضی نمی شوم
تنها رازی را می نوشم که من مست و تو دیوانه ....
من امتداد کوهی Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ ام
و چقدر خمیازه در من باقی است
اگر سر این سطر بمانید تکامل آلتی شاعرانه در جمجمه ی داروین دیدنی است
Ùˆ این تازه آغاز Ø¢ÙØ± ینش کلماتی است غار نشین .
ببین که آمده ام با مشعلی از واژه
درکجایت غاری هست تا نوری بشوم ابدی
من در کجای کیم ؟
از کدام روده رها می شوم روزی
و کجای این خلقت در من پنجره می شود باز ؟
..............................................................................................
Ú¯Ù†Ú¯
دستی که در من میخزد راهی است
طویل
و این رود چقدر خسته آمده تا اینجا
بوی تو میوزد از خودکار رنگ تو می گیرد این کاغذ
همه ÛŒ ماجرا Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ ÛŒ مردی است در انØÙ†Ø§ ÛŒ قوسی ظریÙ
(زیر ابروم خوشگل خانوم ؟ )
از تو دورم دور راهی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ بریم تخت خوابی است بی ØØ§ØµÙ„
چقدر در تو شریانم
چقدر از تو دور تر می بردم این آغوش
لبی که بوسه بزند ندارد این سطر قلبی که بلرزد ندارد این شعر
این واژه ها سیخند تیزند
عزیزم نمی شناسد این
مرد .
من Ùقط آمده بودم دق البابی بشوم
کدام زمین بذری از من می گیرد
کدام دست سینه ام را می ما لد
چقدر دورم از دور .
__________________________________________________