ریشه‌های سوخته

با ریشه‌های سوخته قامت شکسته‌ایم

در انتظار شعله‌ی آتش نشسته‌ایم



بی‌برگ و بار بر کف دست زمین سرد

چشم امید خویش به پاییز بسته‌ایم

دیری‌ست بر مدار عطش پرسه می‌زنیم

در این میانه از طلب آب خسته‌ایم

دستان احتیاج و دعا بی‌اجابتند

زنجیر بستگی به خدا را گسسته‌ایم

ابلیس‌وار لقمه‌ی کفر از چه می‌خوریم

حالا که از شکنجه‌ی ابلیس رسته‌ایم

دیگر به گوش آینه نجوا نمی‌کنیم

از وعده‌های آینه طرفی نبسته‌ایم

◄ الف - سپهر