شعری از سعید آژده
این گریه را بی سبب دلیلی ست
ابرها بی سبب سیاهی ٠شب را
سپید نمی گریند
این گریه ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها می روند
بغض ٠کهنه شان را ببارند
این بغض ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها !
ابرهای شب !
خمیازه تان
دلیل ٠کدام دلگیری ست؟
خستگی ٠کدام باد است ؟
ابرها بی گمان می روند و می گریند
این گریه ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها !
ابرهای ÙØµØ¨Ø !
لبان ٠خشک ٠نازها باز است
خمیازه تان نیاز ٠کدام صاعقه است ؟
دلیل ٠کدام تاریکی است ؟
ابرها می روند و می گریند
این گریه ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها بی سبب سپیدی ٠روز را
تیره نمی پوشند
این رگبارها را بی گمان دلیلی ست !
ابرها می روند و شب می ماند
این شبانه را بی گمان دلیلی ست
ابرها بی سبب سیاهی ٠شب را
سپید نمی گریند
این گریه ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها می روند
بغض ٠کهنه شان را ببارند
این بغض ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها !
ابرهای شب !
خمیازه تان
دلیل ٠کدام دلگیری ست؟
خستگی ٠کدام باد است ؟
ابرها بی گمان می روند و می گریند
این گریه ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها !
ابرهای ÙØµØ¨Ø !
لبان ٠خشک ٠نازها باز است
خمیازه تان نیاز ٠کدام صاعقه است ؟
دلیل ٠کدام تاریکی است ؟
ابرها می روند و می گریند
این گریه ها را بی گمان دلیلی ست
ابرها بی سبب سپیدی ٠روز را
تیره نمی پوشند
این رگبارها را بی گمان دلیلی ست !
ابرها می روند و شب می ماند
این شبانه را بی گمان دلیلی ست
karim نوشت