K. Doroodgar- دو شعر از کاوه درودگر
هلي‌كوپترهاي توپدار
آخرين نشست عاشقان را
به گلوله بستند
پس از آن در مسلخ عشق
هيچ چيز نماند جز كينه‌اي ابدي
خشونتي ازلي
بعد عشق مصنوع
جايگزين شد و
خلا ناپديد.
كاوه درودگر
بر چهره‌ها تنهائي و غربت است
بر چهره‌ها سنگيني زمان نشسته است
چهره‌ها با چروك‌هاشان گواهان‌اند
چهره‌ها Ùريادند
من نيز . . .
سرائي مي‌خواهم بي‌آينه و منشور
آن‌جا در تنهائي و غربت
Ùرديت‌ منكوب‌شده‌ام را مي‌جويم
ايمان‌ از دست رÙته‌ام را مي‌كاوم
و هزاربار در درون مي‌ميرم.
تهران- داخل اتوبوس واØد
آخرين نشست عاشقان را
به گلوله بستند
پس از آن در مسلخ عشق
هيچ چيز نماند جز كينه‌اي ابدي
خشونتي ازلي
بعد عشق مصنوع
جايگزين شد و
خلا ناپديد.
كاوه درودگر
بر چهره‌ها تنهائي و غربت است
بر چهره‌ها سنگيني زمان نشسته است
چهره‌ها با چروك‌هاشان گواهان‌اند
چهره‌ها Ùريادند
من نيز . . .
سرائي مي‌خواهم بي‌آينه و منشور
آن‌جا در تنهائي و غربت
Ùرديت‌ منكوب‌شده‌ام را مي‌جويم
ايمان‌ از دست رÙته‌ام را مي‌كاوم
و هزاربار در درون مي‌ميرم.
تهران- داخل اتوبوس واØد
Ù…Øمد صادق درودگر نوشت