نشست شاعران «شعر گواه» در آمريكا

نشست شاعران «شعر گواه» در آمريكا
The Resilience of the Human Spirit
مجيد Ù†Ùيسي
در روزهاي شانزدهم Ùˆ Ù‡ÙØ¯Ù‡Ù… سپتامبر 2006 در نزديكي شهر گريت بارينگتون، ايالت ماساچوست نشست هايي ØªØØª عنوان "همايش كمانه پذيري Ø±ÙˆØ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†ÙŠ" تشكيل شد كه من نيز در كنار دوازده
شاعر ديگر در آن شركت داشتم. تركيب "كمانه پذيري" را من در برابر واژه انگليسي "رزيلينس" ساخته ام كه منظور از آن "كمانه كردن Ùˆ برجهيدن" مي باشد، قابليتي كه در كمان Ùˆ Ùنر ديده مي شود. برگزاركنندگان اين ÙƒÙ†ÙØ±Ø§Ù†Ø³ØŒ آليسن گرانوسي باني "هنرهاي Ú¯Ù„ آبي" Ùˆ دوستش شاعر ØµØ§ØØ¨ سرمايه جن وارنر هستند. آنها هد٠از اين نشستها را گرد آوردن Ùˆ بهره بردن از تجربه ÙŠ شاعراني اعلام كرده اند كه بنابه موقعيت سياسي خود شاهد تجربه هاي دردناك همه سوزي، Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± بمب هسته اي، قتل عام هاي خونين Ùˆ تيرباران هاي گروهي يا برآمده از كانونهاي Ø¨ØØ±Ø§Ù† جهاني بوده اند
كارولين Ùورشه شاعر Ùˆ مترجم آمريكايي يكي از الهام دهندگان برگزاري اين همايش، نوع شعر اين شاعران را "شعر گواه"(poetry of witness) مي نامد Ùˆ در تعري٠آن در مقدمه ÙŠ گلچين بزرگ خود "در برابر ÙØ±Ø§Ù…وشي: شعر گواه در سده ÙŠ بيستم" كه در سال 1993 منتشر شد مي نويسد كه شعر گواه شعر شاعراني است كه شخصا Ùˆ مستقيما شرايط ÙØ´Ø§Ø± شديد اجتماعي را گذرانده اند: تبعيد، سانسور دولتي، سركوب سياسي، شكنجه، زندان، اشغال نظامي، جنگ Ùˆ سوءقصد. در گذشته بيشتر شعرهايي كه در گلچين Ùورشه آمده به سادگي "شعر جنگ" ناميده مي شد، اما اين نوع شعر كار بسياري از شاعراني را كه در شرايط ÙØ´Ø§Ø± طاقت ÙØ±Ø³Ø§ÙŠ Ø³Ø§Ù†Ø³ÙˆØ±ØŒ زندان، تيرباران Ùˆ تبعيد از سوي ØÙƒÙˆÙ…تهاي خود قرار دارند دربر نمي Ú¯Ø±ÙØª. بدين دليل "شعرگواه" نسبت به "شعر جنگ" دايره ÙŠ وسيع تري را در برمي گيرد. بدبختانه خانم كارولين Ùورشه(Carolyn Forche) به دليل ابتلا به سرطان پستان Ùˆ آغاز شيمي درماني نتوانست در اين ÙƒÙ†ÙØ±Ø§Ù†Ø³ شركت كند.
Ù…ØÙ„ برگزاري ÙƒÙ†ÙØ±Ø§Ù†Ø³ در "مركز گوتري" است كه خود داستاني جالب دارد. اين مركز ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ø³Ø§Ø¨Ù‚Ø§ كليسايي بوده كه آرلو گوتري آوازخوان Ùˆ هنرپيشه ÙŠ آمريكايي به ياد پدرش وودي گوتري به صورت يك بنياد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ø¯Ø±Ø¢ÙˆØ±Ø¯Ù‡ است. وودي نوازنده ÙŠ ساز بانجو Ùˆ خواننده، يكي از سرشناس ترين هنرمندان جنبش كارگري Ùˆ سوسياليستي آمريكاست كه آوازش "اين سرزمين، سرزمين همه ÙŠ ماست" به صورت يك آهنگ ملي درآمده است. همكار سرشناس او پيت سيگر هنوز زنده است Ùˆ كار وودي را ادامه مي دهد. شهرك گريت بارينگتون يكي از نخستين جاهايي است كه مهاجرين اروپايي در قرن شانزدهم در آن اسكان گزيده اند. آسمان Ùˆ زمين، رنگها Ùˆ بومها Ùˆ صداها مرا به ياد ايران مي اندازند. Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„Ù… كه براي چند روزهم كه شده از Ø¢ÙØªØ§Ø¨ بي رØÙ… جنوب ÙƒØ§Ù„ÙŠÙØ±Ù†ÙŠØ§ دور شده ام.
جمعيتي كه براي شركت در اين برنامه Ùˆ كارگاههاي آن ثبت نام كرده اند صد Ù†ÙØ± مي باشند كه همه خود شاعر، نويسنده Ùˆ استاد دانشگاه مي باشند.
برنامه در روز شنبه پس از خوشامدگويي و اعلام همدردي با كارولين از "ديدار با شاعران" آغاز مي شود و در بعدازظهر يكشنبه با بخش "كيمياي اميد" پايان مي يابد.
در ميان اين دو جلسه ÙŠ عمومي هشت كارگاه كوچكتر قرار دارد بدين ترتيب:"شعر به عنوان پلي براي ارتباط"ØŒ "ميان دو جهان: Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ"ØŒ"وقتي كه كمتر بيشتر است: شعر هايكو"ØŒ "شعر به عنوان يك ابزار سياسي"ØŒ "Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ با شاعران"ØŒ "تبديل درد به Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´"ØŒ "بازماندگان شرايط تصورناپذير"ØŒ "Ú¯ÙØª ÙˆÚ¯Ùˆ با شاعران Ùˆ مهرباني: تجربه اي در نگارش". من در سه كارگاه "كشيدن پل" Ùˆ "بازماندگان" Ùˆ "Ú¯ÙØª Ùˆ شنيد" شركت كردم. كارگاههاي Ú¯ÙØª ÙˆÚ¯Ùˆ بين شاعران Ùˆ شركت كنندگان به صورت ØÙ„قه اي روي چمن كنار ساختمان انجام Ú¯Ø±ÙØª.
شاعران شعر گواه دوازده تن هستند كه در زير به معرÙÙŠ شان مي پردازم:
كلاريبل الگريا: اين خانم هشتاد Ùˆ دو ساله شاگرد "خوان رامون خيمه نز" شاعر اسپانيولي برنده ÙŠ جايزه نوبل است. وقتي كه به او مي گويم كه Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ ترين كتابم در كودكي "من Ùˆ خرك من" اثر خيمه نز بود كه به الهام از آن اولين كتابم به نام "پاپي سگ من" را در نه سالگي نوشتم مي خندد. كاريبل، زاده نيكاراگوئه است ولي سالهاي زيادي را در ال سالوادور گذرانده. او در انقلاب ساندينيستها شركت داشته ولي به جنبش عدم خشونت وابسته است. امروزه الگريا يكي از سرشناس ترين شاعران آمريكاي لاتين است Ùˆ آثارش به چهارده زبان ترجمه شده است. او در موناگوئه زندگي مي كند Ùˆ همراه پسرش به ÙƒÙ†ÙØ±Ø§Ù†Ø³ آمده بود.
ليليان بروكز ــ نمتز: او زاده لهستان است Ùˆ در زمان نازيها به مدت هيجده ماه در گتوي ورشو زندگي كرده است. امروزه در ونكوور كانادا اقامت گزيده است. كتاب داستانش "آن چمدان قهوه اي قديمي" Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ÙŠØª پيدا كرده است. هنگامي كه در كارگاه "بازماندگان" تجربه ÙŠ خود را در گتو Ø´Ø±Ø Ù…ÙŠ داد راز عنوان داستانش را در مي يابم. او در آن زمان هشت ساله بوده. يك روز پدر Ùˆ مادرش چمداني به دستش مي دهند Ùˆ او را ترغيب مي كنند تا از دروازه ÙŠ گتو بگذرد Ùˆ سپس به دهي كه مادربزرگش در آنجا مخÙÙŠ بوده Ø³ÙØ± كند. نگهبانان گتو عبور او را ناديده مي گيرند زيرا قبلا رشوه اي Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª كرده بودند. اي كاش كساني كه امروزه به انكار "همه سوزي يهوديان" مي پردازند آنجا بودند Ùˆ به داستان ليليان گوش مي دادند. به او قول مي دهم كه شعر "هلن" را كه براي يك زن سالمند يهودي در سانتامونيكا نوشته ام Ø¨ÙØ±Ø³ØªÙ….
ياسوهيكو شيگوموتو: اين شاعر هايكوسرا در زمان Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± بمب هسته اي در هيروشيما پانزده ساله بوده است. در آن دقيقه او در زير پلي مشغول تعويض لباس خود بوده تا همراه با ديگر دانش آموزان Ùˆ كارگران به كندن تونلي درون كوه بپردازد. وقتي كه آن صداي مهيب را مي شنود Ø§ØØ³Ø§Ø³ مي كند كه برق بر پوست شكمش دست مي كشد. ياسوهيكو از كاروان مجروØÙŠÙ† Ú¯ÙØª كه با پوست هاي آويزان ØØ±ÙƒØª مي كردند Ùˆ دستهايشان را در هوا اÙقي مي Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ تا مانع ØØ±ÙƒØªØ´Ø§Ù† نشود. در بخش "اميد" وقتي كه مي Ú¯ÙØª در سالهاي پس از Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± جوانه ها را ديده كه دوباره سبز شده اند Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙ‡ كه انسان مصيب زده بايد‌ اميد را از طبيعت بياموزد. ياسوهيكو با وجود كهولت چون يك كودك دلشاد است. وقتي كه مي خواهم او را در آغوش بگيرم مرا پس مي زند Ùˆ مي گويد اين در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما نيست Ùˆ به رسم ژاپني ها خم مي شود. ولي من به ØØ±ÙØ´ بي اعتنايي مي كنم Ùˆ مي گويم شور انساني بالاتر از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‡Ø§Ø³Øª Ùˆ در آغوشش مي گيرم. اين ترجمه ÙŠ يكي از هايكوهاي هيروشيمايي اوست:
تنديس كودكي در هيروشيما:
انگار دارد راه مي رود
به دنبال يكي پروانه.
گوان Ú†ÙŠ تين: او را سولژنيتسين ويتنام لقب داده اند. Ú†ÙŠ براي بيست Ùˆ Ù‡ÙØª سال در زندان هاي كمونيست ها استخوان خرد كرده است. در سال 1979 پس از آزادي اوليه از زندان به Ø³ÙØ§Ø±Øª انگليس مي رود Ùˆ Ø¯ÙØªØ±ÙŠ Ø§Ø² شعرهايش را كه در زندان به ØØ§Ùظه سپرده بوده به مقامات Ø³ÙØ§Ø±Øª مي دهد. پس از بازگشت او را مجددا به زندان مي اندازند ولي به مرور شعرهايش به سه زبان ويتنامي، ÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙˆÙŠ Ùˆ انگليسي چاپ مي شود. Ùˆ ØÙƒÙˆÙ…ت ويتنام در اثر ÙØ´Ø§Ø± جهاني Ú†ÙŠ را آزاد مي كند. امروزه در Ù…ØÙ„Ù‡ ÙŠ ويتنامي ها در اورنج كانتي ÙƒØ§Ù„ÙŠÙØ±Ù†ÙŠØ§ زندگي مي كند. شعرهايش غالبا زيبا Ùˆ دردناك هستند ولي Ú†ÙŠ هنگام سخنراني چون مبلغي ضد كمونيست ØØ±Ù مي زند Ùˆ جنايات كمونيسم را ماÙوق ÙØ§Ø´ÙŠØ³Ù… Ùˆ نازيسم مي داند. از او مي پرسم: مي داني كه مردم ويتنام در سراسر جهان به دليل مقاومت در برابر متجاوزين ژاپني، ÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙˆÙŠ Ùˆ آمريكايي Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ÙŠØª دارند؟ جواب مي دهد: مقاومت در برابر تجاوز بيگانه را نبايد با اختناق كمونيستي تاخت زد. او باور دارد كه شرايط زيستي مردم ويتنام امروزه بدتر از دوران سلطه ÙŠ ÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙˆÙŠÙ‡Ø§Ø³Øª. در پايان نشست ها وقتي كه از ما مي خواهند تا دست هاي پهلودستي را بگيريم Ùˆ يكي از سرودهاي پيت سيگر را بخوانيم دست او را مي گيرم Ùˆ ØØ³ مي كنم كه با وجود اينكه زنداني آرمان خويش است به او نزديكم. در آن ØØ§Ù„ به ياد صمد قهرماني مي Ø§ÙØªÙ… كه پس از سي سال در سال 57 از زندان هاي شاه آزاد شده بود Ùˆ من همراه ØØ³ÙŠÙ† كه مدتي را در كنار صمد گذرانده بود براي ديدارش به خانه اش در جمشيدآباد Ø±ÙØªÙ…. آري ØØ³ انساني بالاتر از مكتب هاي سياسي Ùˆ آرماني ست Ùˆ ريشه هايي عميق تر دارد.
الكساندر كيمني: اين شاعر روآندايي از قوم توتسي است Ùˆ بيشتر Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ خانواده اش به دست مهاجميني از قوم هوتو كشته شده اند. او براي چند دهه است كه در‌ آمريكا زندگي مي كند Ùˆ استاد زبان شناسي مي باشد Ùˆ چون چامسكي معتقد است كه زبان پايه اي زيست شناختي دارد. وقتي كه يكي از شعرهايش را به زبان مادريش مي خواند به آساني مي شود ØØ¶ÙˆØ± وزن Ùˆ قاÙيه را در آن ØØ³ كرد. مي گويد كه گاو در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ او نقشي اساسي دارد Ùˆ چشم زيبا به چشم گاو تشبيه مي شود. جمعيت مي خندد اما من به او مي گويم كه در ادبيات كهن ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ù†ÙŠØ² همين تشبيه وجود دارد.
چومن هاردي: اين بانوي جوان زاده ÙŠ كردستان عراق است ولي سالهاي زيادي را در ايران گذرانده است. با هم به ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ùˆ انگليسي ØØ±Ù مي زنيم. در ØØ§Ù„ ØØ§Ø¶Ø± در لندن Ùˆ اوپسالا زندگي مي كند Ùˆ با شوهر انگليسي اش به ÙƒÙ†ÙØ±Ø§Ù†Ø³ آمده است. زيبا كرباسي را مي شناسد Ùˆ از اسماعيل خويي به نيكي ياد مي كند. مي پرسم كه آيا اسم كوچكت به معناي "چمن" ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø§Ø³Øª مي گويد كه "چوم"‌در كردي به معناي "رود" است. به ياد ده "چوم" در نزديكي اصÙهانك مي Ø§ÙØªÙ… كه به پلي به همين نام متصل است كه از رودخانه ÙŠ زاينده رود مي گذرد. نام خانوادگي Ø´ به معناي "تپه" است. در يكي از كارگاهها دنيا ميخائيل شاعر عراقي مي گويد كه از اين كه چومن خواستار جدايي كردستان از عراق مي باشد غمگين است. چومن پاسخ مي دهد: شوهر از ازدواج راضي است ولي زن Ú†Ù‡ كند اگر Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ نيست Ùˆ مي خواهد جدا شود! همه مي خندند Ùˆ دنيا مي گويد ‌كه از جدايي كردستان براي آن غمگين است كه اين منطقه تنها جايي است كه در عراق تا اندازه اي آرامش دارد. چومن با مهرباني پاسخ مي دهد: در اين صورت ØØ§Ø¶Ø±Ù… كه باقي بمانم! خانم هاردي Ø¯ÙØªØ±ÙŠ Ø§Ø² شعرهاي شيركوه بي كس شاعر نام آور كرد را به انگليسي ترجمه كرده Ùˆ در دست انتشار دارد.
دنيا ميخائيل: اين شاعر عراقي در دهه 90 مجبور به ترك عراق شده و اكنون در آمريكا به سر مي برد. دنيا از قوم کلداني است كه خود را پيرو كاتوليسم مي دانند. در شعرهايش هزل تلخي دارد و پيامش به جهان اين است كه ما عراقي ها را تنها بگذاريد. ما قرنهاست كه مي دانيم چگونه با يكديگر كنار بياييم.
نيومي شهاب ناي: زاده ÙŠ آمريكاست از پدري مسلمان Ùˆ Ùلسطيني Ùˆ از مادري مسيØÙŠ Ø¢Ù…Ø±ÙŠÙƒØ§ÙŠÙŠ. نيومي از شاعران سرشناس آمريكايي به ØØ³Ø§Ø¨ مي آيد Ùˆ در تقويت ØµÙ„Ø Ùˆ همبستگي ميان Ùلسطيني ها Ùˆ اسرائيلي ها مي كوشد. او بسيار پرشور است. ØµØ¨Ø Ù‡Ø§ كه براي ØµØ±Ù ØµØ¨ØØ§Ù†Ù‡ به اتاق غذاخوري مي رويم صدا Ùˆ سيماي او همه جا را تسخير كرده است. به او مي گويم: اگر Ú†Ù‡ اين ØØ±ÙÙŠ مستعمل است، اما بايد بگويم كه در رگت خون عرب جاريست. مي خندد Ùˆ مي گويد كه به آن Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± مي كند. شوهرش دانماركي است Ùˆ پسوند "ناي" در ته اسمش از او مي آيد. در كارگاه "كشيدن پل" ميان من Ùˆ دنيا نشسته Ùˆ مي گويد كه من ميان ايران Ùˆ عراق نشسته ام تا آن دو را با يكديگر آشتي دهم! در يكي از شعرهايش از اورشليم ØØ±Ù مي زند كه در آن كودكان اقوام گوناگون هر روز عصر خوراكهاي قومي خود را با يكديگر تقسيم مي كنند Ùˆ آرزو مي كنند كه سياستمداران خاورميانه نيز از اين سنت بياموزند.
والژينا مورت: او جوان ترين شاعر ماست Ùˆ از درد ملي مي نالد. نمي داند كه چرا كشورش را بلاروس يا روسيه ÙŠ سÙيد ناميده اند.
مي گويم كه در جايي خوانده ام كه تزار خود را سÙيد ناميد چون مي خواست از امپراتوري رم Ùˆ بيزانس عقب نماند كه به ترتيب رنگ هاي صورتي Ùˆ سرخ را رنگ ملي خود دانستند. مي گويد كه روسيه ÙŠ سÙيد در گذشته جزو Ø§ØªØØ§Ø¯ÙŠÙ‡ لهستان ــ ليتواني بوده Ùˆ Ùقط بعدها به تسخير تزار درمي آيد. وقتي كه مي Ùهمد ادبيات روسي در ايران Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ÙŠØª دارد مي خندد Ùˆ چشم هاي زيبايش مي درخشند.
لي ــ‌ يانگ لي: پدرش مدتي طبيب مائو بوده ولي پس از انقلاب چين به اندونزي مي رود. در آنجا به زندان سوكارنو مي Ø§ÙØªØ¯ Ùˆ سرانجام به آمريكا مي كوچد. علت اصلي دربدری خانواده شان را در چيني بودن خود مي داند. مي گويد: هر چند وقت يك بار مسلمانها در اندونزي مي ريزند به Ù…ØÙ„ات چيني Ùˆ به قتل Ùˆ غارت مردم مي پردازند. چيني هاي اندونزي در تجارت Ùˆ صنعت دست دارند Ùˆ به دليل Ø±ÙØ§Ù‡ نسبي شان سپر بلاي جامعه مي شوند.
پيش از اين كه جلسه ÙŠ عمومي شعرخواني شاعران در شنبه شب آغاز شود لي كه خود را دائويست مي داند به مدت بيست دقيقه به اجراي تمرين هاي بدني Ùˆ ذهني مي پردازد Ùˆ جمعيت را به تمدد اعصاب ÙØ±Ø§ مي خواند. پس از پايان تمرين ها به او مي گويم كه جالب ترين بخش همان تمرين آخري بود كه بايد براي Ù‡ÙØ¯Ù‡ بار همراه بازدم نشيمنگاه خود را منقبض مي كرديم! جواني بذله Ú¯Ùˆ Ùˆ آرام است.
اورلاندو منز: وقتي كه Ùيدل كاسترو در كوبا انقلاب مي كند پدر Ùˆ مادر اولاندو به پرو مي روند Ùˆ او در آنجا به دنيا مي آيد. او نيز مانند Ú†ÙŠ شاعر ويتنامي بسيار ضد كمونيست است ولي شعرش برخلا٠چي از عمق خالي است. با اين وجود برايم جالب است كه يك بار در سر ميز شام با شاعر ساندينيستي كلاريبل يك جا نشسته است.
مجيد Ù†Ùيسي: من در بخش "ديدار با شاعران" از شبي مي گويم كه پس از تيرباران همسرم عزت دوباره به شعر روي آوردم Ùˆ سپس سه شعر به ياد عزت، برادرم سعيد Ùˆ خواهرزاده ام ØØ³ÙŠÙ† مي خوانم. شعر آخر را به خواهرزاده ام چشمه تقديم كرده ام كه در اوين به دنيا آمده است. در ميان ØØ¶Ø§Ø± برادرزاده ام شيدا ديده مي شود كه از مادري آمريكايي است. چهارده سال است كه او را نديده ام. ØØ§Ù„ا او به بانويي زيبا Ùˆ Ùكور تبديل شده Ùˆ بوي چشمه را مي دهد.
شيدا يك سال تمام در كشور اكوادور بوده Ùˆ در ØØ§Ù„ ØØ§Ø¶Ø± در بنيادي براي پاكيزگي Ù…ØÙŠØ· زيست Ùˆ ØÙ…ايت از سرخ پوستان كار مي كند. همه او را دوست دارند Ùˆ من به ياد دوران جواني خود مي Ø§ÙØªÙ… كه چون شيدا سري پر شور داشتم. در كارگاه "پل ارتباط" بر اين نكته پا مي ÙØ´Ø§Ø±Ù… كه ميان قاتل Ùˆ مقتول نمي تواند آشتي به وجود آيد مگر اين كه نخست جرم در دادگاهي Ø¨ÙŠØ·Ø±ÙØ§Ù†Ù‡ مورد بررسي قرار گيرد Ùˆ ØÙƒÙ… مجازات مجرم صادر شود Ùقط آن گاه مي تواند سخني از آشتي Ùˆ پل ارتباط در ميان باشد. نه قصاص، نه ÙØ±Ø§Ù…وشي، بلكه اجراي عدالت، Ùقط آنگاه شعر مي تواند چون پلي براي ØªÙØ§Ù‡Ù… بيشتر Ùˆ نزديك تر كردن دلها به كار آيد. البته شعر مي تواند در زمان جنگهاي ملي Ùˆ قومي به عنوان وسيله اي براي ØªÙØ§Ù‡Ù… بين اقوام متخاصم به كار آيد Ùˆ مردم را در برابر سياستمداران عوام ÙØ±ÙŠØ¨ Ùˆ جنگ طلب بشوراند. در اين زمينه من شعر "به همسر يك سرباز" را خواندم كه به هنگام آغاز تجاوز دولت بوش به عراق سروده ام.
دلپذيرترين بخش برنامه براي من ÙØ±ØµØª هايي بود كه توانستم به طور خصوصي با شاعران Ùˆ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ شركت كننده Ú¯ÙØª ÙˆÚ¯Ùˆ كنم Ùˆ قصه ÙŠ زندگيشان را بشنوم. وقتي كه با هواپيما به لس آنجلس برميگشتم به دوست همراهم Ú¯ÙØªÙ…: Ú†Ù‡ طنز تلخي! ياسوهيكو كه دولتش با نازيسم هيتلري همدست بوده در كنار ليليان مي نشيند كه خانواده اش قرباني كوره هاي آدم سوزي مي گردد Ùˆ Ú†ÙŠ كه بيست Ùˆ Ù‡ÙØª سال در زندانهاي سرخ ويتنام بوده Ùˆ در كنار كلاريبل مي نشيند كه شاعر ساندينيستي است.
نشست هاي شاعران شعر گواه در ماساچوست به من آموخت كه تجربه ÙŠ مشترك انساني بالاتر از مرزهاي سياسي Ùˆ آرماني قرار دارد Ùˆ شاعران مي توانند Ùˆ بايد با Ø³Ù„Ø§Ø Ø´Ø¹Ø± خود نه تنها عليه قساوت انسان بر انسان شهادت دهند، بلكه با نزديك تر كردن دلها مردم را از غلتيدن به خشونت Ùˆ بيداد باز دارند.
سپتامبر 2006
شعر زير را مجيد Ù†Ùيسی برای خواهرزاده اش "چشمه" Ú©Ù‡ در زندان اوين به دنيا آمد، سروده Ùˆ در نشست شاعران گواه آن را خواند.
دستخط
سركش ها و نقطه هايت در جاي خود نشسته اند
Ùˆ هيچ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ú¯ÙŠ Ø¯Ø± دندانه هايت نيست
"يا" و "نون" را نشكسته اي
Ùˆ "الÙ" Ùˆ "را" يت درهم Ù†Ø±ÙØªÙ‡ اند
كاغذت به مرمري سÙيد مي ماند
كه ØØ±Ùهايت در آن ÙØ±Ùˆ Ø±ÙØªÙ‡ اند
انگار سنگنوردي هستي
كه قلم را در سنگ ÙØ±Ùˆ مي بري
تا جا پاهايي استوار بسازي
پدرت سنگ نوردي را به من آموخت
او سرانگشتاني توانا داشت
و چشم هايي تيزبين
ميخ ها را در جاي استوار مي نشاند
طناب را از ØÙ„قه ها مي گذراند
Ùˆ پله به پله بالا مي Ø±ÙØª
هنگامي كه به ÙØ±Ø§Ø² صخره مي رسيد
برمي گشت و به پايين نگاه مي كرد
و لبخندي گره هاي پيشاني اش را مي گشود
تو در بند زاده شدي
و پدرت تو را هرگز نديد
اما من در خطوط نامه تو را شناختم
جمله هايت چون آه كوتاه هستند‌
و گاهي چون گلوله به قلب مي نشينند