عاشقانه ها
1
null


- ولگ با این ریش ِسفید گریه می کنی ؟!

- آخرناخدا هی سیزده سالگی وموی بافته



بارِ دلم می کند

وکاش ترکش ،

که مدام کارون وصدای تاجیک

شتک می زند بر این دل

و آن پا های کشیده وکفش

شیطنت می کند بغل این گوش.

- اند ِبدبختی ول کن، سری به دوبی !

- من جغرافیای جهان را

در این لاین اهواز گم کرده ام

و با آن پرواز آخری

که رنگ پیرا هنم را یکنواخت کرد

پَرِ نگاهم را

در این کوچه چیده ام!


2


خراب تر ازعاشقانی

که با گل های نیامده می آیند

در رنگ روبانت

که همیشه حاشیه ی نشین آن لب بود

خیره مانده ام.

ما از این دست

به جهان ِخیره چسبیده ایم

و بریخه ی گرد آن ارمک ونسیم کارون

طواف می کنیم.

با این شمشیر بسته از رو

بی تعارف باید بگویم خدای من

پای عشق در میان است!


نصرت اله مسعودی