دو ، سل


بهترین جولانگاهم
کوچه سارهای ماهور
در شور اما
همیشه سر در گ
گاهی شلنگ تخته ای
در چارگاه
بازگشتم

ولی همیشه به ماهور
دو، سل، دو، دو
به الاغ ِ صدرالله
یکبار !
گفتم هش ، ماند
آنزمان البته بچه بودم
بگوش این مرغ سحر
هرچه میخوانم
ناله سر نمیکند
حالا خب بزرگ شده ام
دیروز سازم کوک نبود
امروز خودم
نگران فردا هم نیستم بیا
بیا
داغ مرا تازه تر کن .