ب د ر و د

آه از نهاد من و...
دود از سر قطار
درعرض همین چند ثانیه
ریلها چه قدی کشیده اند!
خاطره ها که دود می شود درون دماغم
دود؟

به لبهایم چه بگویم بگویند؟
درود؟
ب...ب...بدرود
به قطار که می رود
به قلبم که می ایستد
به خودم که از تو دور می کنم دور... دور... دور...تر
وایستگاهی که در من می ایستد / ایست/ ایست! / آه!
وچشمانم آب دیده تر
دودو می زنند دنبال چرخ ها / آهسته تر!
چه بگویم بگویند؟
لبهایم بین تو وسیگارمردد
بود
دود...


(2)

روی آب می خندم!
به نام خودم
که می خندم
بخوان که خونم را می خوردبسته
بارگهای بر آمده / باز می خندم
به درختهای کنار که از باد روبرگردانده اند
ونخلهای گردن کلفت
که بادبزن شمشادهای غمگین شده اند
اصلاْ به گور پدرم
که پراز فضله گنجشکها
قاب عکس زردش راکلاغها دزدیدند
به خواهرم
که پایش را کج بر می داردو
قشنگ راه می رود
به (جاده جهان)
که این همه به خود پیچیده
تا خنده های مرا به خانه ام ختم کند
می خندم
به مادرم
که روبنده اش را به باد دادو
تنش را به آب
به این همه داد وبیداد
بلند بلند می خندم
از خاک ناز که بلند شوم
باز / ابری رازیر سر می گذارم
آسمان رااز روی دریا کنار می زنم
وروی آب می خندم!
*جاده جهان:نام جاده ای درجزیره کیش که بادریا هم مسیر است