گرهي بر گره ديگر "
به كودكان بي پناه مبتلا به سرطان

هميشه سكون بود ،
null


در گذار سال ها

آويخته به چارميخ تباهي


"
نه شوري بود ،

نه شادي ،

نه نيز بنيادي

آخته به آخشيج بي پناهي.


همواره سكوت بود ،

لزوم گره ناك مرگ را ،

كه به خاك مي كشيد

به ناگاه، مهره هاي نرد را ،

نگاه هاي پردرد را.


آخرين سايةي يك له شده نيز

در آينه اي دود زده ،

در چهره نمائي مغموم ،

هر دم ،

گرهي بر گره ديگر بود