منوچهر آتشی درگذشت Atashi
!منوچهر آتشی درگذشت
...من از صراط گذشته ام / گذشته ام / هر چند مستقيم / - چنان كه Ú¯Ùته بودند نبودند / نبود اما / من اكنون در دوزخم / Ùˆ دست راست تو از آن طر٠پل / در دست Ú†Ù¾ من Ù‚ÙÙ„ است / مي توانم عبورت دهم، / اما / Øس مي كنم كه / ز بازوي راستم / - در انتهاي دنده ها / خبر چيني از Ùردوس / در كاربازي توطئه‌â€Ø§ÙŠ است / تا انقلاب دوزخي‌ ما را / خنثي كند... منوچهر آتشی، شاعر معاصر كه پس از جراØÙŠ كليه در بيمارستان سينا بستري شده بود†و قرار بود روز شنبه مرخص شود، به‌خاطر ناراØتي قلبي به بخش ccu منتقل شده Ùˆ تØت مراقبت‌هاي پزشكي قرار گرÙت... اما Øال ÙˆÛŒ امروز وخيم شد Ùˆ ساعت ‪ ۱۴‬روز يكشنبه به‌ علت عارضه Ùˆ ايست قلبي در بيمارستان سيناي تهران درسن ‪ ۷۴‬سالگي درگذشت.
[خبر درگذشت آتشی]
برگرÙته از گویا نیوز
هنرمند ریشه در قلب ها دارد Ùˆ هرگز نمی میرد Ùˆ هنر او Ùصل به Ùصل جوانه میزند.
یادش گرامی.
ماه مگ
"ترا ز ÙˆØشت طوÙان به سينه مي Ùشردم
عجب سعادت غمناكي
ديدار
درÙلق
وقتي ستارگان سØرگاهي
بر ساقه ي سپيده تكان مي خورد
Ùˆ سØر ماه نخل جوان را
در خلسه ÙŠ بلوغ مي آشÙت
وقتي كه Ø±ÙˆØ Ù Ù…Øتشم خرما
در طاره ÙŠ شكÙته كبكاب
و چاشت بند كهنه ي چوپان
آواز بال Ùاخته را مي شنÙت
وقتي كه Ùاخته پَر مي گشود
از آبخور سوي خرمن
از كوره راه شيري مشرق
با كره ي تكاور نو زينم
اي غرق در لباس گلبا٠روستا
مشتاق و شروه خوانان
سوي درخت تومي راندم
من
ديدار در Ùلق
اكنون چه مي كني ؟..."
...من از صراط گذشته ام / گذشته ام / هر چند مستقيم / - چنان كه Ú¯Ùته بودند نبودند / نبود اما / من اكنون در دوزخم / Ùˆ دست راست تو از آن طر٠پل / در دست Ú†Ù¾ من Ù‚ÙÙ„ است / مي توانم عبورت دهم، / اما / Øس مي كنم كه / ز بازوي راستم / - در انتهاي دنده ها / خبر چيني از Ùردوس / در كاربازي توطئه‌â€Ø§ÙŠ است / تا انقلاب دوزخي‌ ما را / خنثي كند... منوچهر آتشی، شاعر معاصر كه پس از جراØÙŠ كليه در بيمارستان سينا بستري شده بود†و قرار بود روز شنبه مرخص شود، به‌خاطر ناراØتي قلبي به بخش ccu منتقل شده Ùˆ تØت مراقبت‌هاي پزشكي قرار گرÙت... اما Øال ÙˆÛŒ امروز وخيم شد Ùˆ ساعت ‪ ۱۴‬روز يكشنبه به‌ علت عارضه Ùˆ ايست قلبي در بيمارستان سيناي تهران درسن ‪ ۷۴‬سالگي درگذشت.
[خبر درگذشت آتشی]
برگرÙته از گویا نیوز
هنرمند ریشه در قلب ها دارد Ùˆ هرگز نمی میرد Ùˆ هنر او Ùصل به Ùصل جوانه میزند.
یادش گرامی.
ماه مگ
"ترا ز ÙˆØشت طوÙان به سينه مي Ùشردم
عجب سعادت غمناكي
ديدار
درÙلق
وقتي ستارگان سØرگاهي
بر ساقه ي سپيده تكان مي خورد
Ùˆ سØر ماه نخل جوان را
در خلسه ÙŠ بلوغ مي آشÙت
وقتي كه Ø±ÙˆØ Ù Ù…Øتشم خرما
در طاره ÙŠ شكÙته كبكاب
و چاشت بند كهنه ي چوپان
آواز بال Ùاخته را مي شنÙت
وقتي كه Ùاخته پَر مي گشود
از آبخور سوي خرمن
از كوره راه شيري مشرق
با كره ي تكاور نو زينم
اي غرق در لباس گلبا٠روستا
مشتاق و شروه خوانان
سوي درخت تومي راندم
من
ديدار در Ùلق
اكنون چه مي كني ؟..."