بهاره رضایی
تفتیش

بهاره رضایی


نه!
مسلح نبود
لباس های سیاه و تنگ هم نپوشیده بود
چراغ قوه هم نداشت
نه!
گفتم که:
صورت اش را هم نپوشانده بود

همه ی درها را بسته بودم
از پنجره آمد
لب ِ پاتختی نشست
حتا کمی به من لب خند داد
و سعی کرد یک بار با سمفونی شماره 9 بتهوون حس بگیرد
لالایی ِ مناسبی نبود
حق داشت ...
ته مانده ی ِ فنجان ِ قهوه ام را سر کشید
بلند شد
واک من اش را روشن کرد
خیال می کنم می خواست خواب هایم را ضبط کند
و من که روی ِ آخرین صفحه ی ِ رمان های ِ جیمز باند
کار آگاه شده بودم
حتا کمی خوابم گرفته بود ...