دو شعر از ناهيد سرشكيN.Sereshgi
بي ترديد
پرنده شدن
خيال كردي آسان است
و اسان تر
كه بر سينه ي كبكي خواب روي
تا اين زمستان آب شود!
آسمان عبور مي كنداز تنم
از خيال ماه
از Ø¢Ùتابي كه من باشم
هنگام غروب
خيال رÙتن نداري
مثل برÙ
وسط تابستان/كه آن بالا/بالاي كوه مي ماند
خيال باطلي ست
پرنده را كوچك Ùرض كني
با تجربه هايش در Ù‚Ùس
و شكار چي ای
كه با ساعتش دوئل مي كرد
زمستان پرواز مي كند
تا پرنده اي
و پرنده اي
تا زمستان ديگر
بوق سگ-
به ايستادن ادا در آورد ه ام
آن قدر
كه رنگ ام
ايستاد
نقطه چين . .
نيستم
پوچ
نيستم
رنگ ام رنگ يك قدم مانده به قدمی
تا كنار
Ùردايي كه
بيايداگر
روزه شكستني است
Øتا به چله نشستنم
بيرون
پريدني ست
Øتا
ازاين پيراهنم
و از اين كوچه تنگ
كه تنگ
در برم گرÙته است
بمان
برگرد و بمان
اين دايره را
بيرون ام بزن
Ùˆ با دستانم به دÙ
كه رنگ ام ايستادن گرÙته است
پرنده شدن
خيال كردي آسان است
و اسان تر
كه بر سينه ي كبكي خواب روي
تا اين زمستان آب شود!
آسمان عبور مي كنداز تنم
از خيال ماه
از Ø¢Ùتابي كه من باشم
هنگام غروب
خيال رÙتن نداري
مثل برÙ
وسط تابستان/كه آن بالا/بالاي كوه مي ماند
خيال باطلي ست
پرنده را كوچك Ùرض كني
با تجربه هايش در Ù‚Ùس
و شكار چي ای
كه با ساعتش دوئل مي كرد
زمستان پرواز مي كند
تا پرنده اي
و پرنده اي
تا زمستان ديگر
بوق سگ-
به ايستادن ادا در آورد ه ام
آن قدر
كه رنگ ام
ايستاد
نقطه چين . .
نيستم
پوچ
نيستم
رنگ ام رنگ يك قدم مانده به قدمی
تا كنار
Ùردايي كه
بيايداگر
روزه شكستني است
Øتا به چله نشستنم
بيرون
پريدني ست
Øتا
ازاين پيراهنم
و از اين كوچه تنگ
كه تنگ
در برم گرÙته است
بمان
برگرد و بمان
اين دايره را
بيرون ام بزن
Ùˆ با دستانم به دÙ
كه رنگ ام ايستادن گرÙته است
خزان نوشت