شعری از آزاده نیکوییA.Nikoee
دوازده ترين ارديبهشتي که به چشمهاي سياه
اصلا ربطي ندارد
خودکار قرمزتان را برداريد
Ùˆ توي خيابانهاي سÙيد Ùˆ موازي هي راه راه برويد
اين دÙعه هيچ تصادÙÙŠ قرار نيست شما را
ميان تمام بهارهاي طولاني ات پاييز مي کارم
و 12 ترين ارديبهشت يعني...
سر خط
استخوان خوني مرا پاي اين سطرهاي هار
قلم نه ببخشيد قلمه مي کني
و پاييز پاي همين باغچه هاي خيس سبز شد
صÙØÙ‡ بعد
چراغهاي سياه
آدمهاي سياه
و کلاغها وپهلوي تو از خيلي قبلتر
پشت اين تراÙÙŠÚ©
من هيچ خانه ي سياهي را بلد نيستم
تا راز 12 ترين ارديبهشت را
با شمعهايي براي تو روشن کنم
Ú©Ù‡ دودشان Ùقط توي چشم خودم خودم خود
کار نمي کند
بند آمدي و من از همين بندها
Ù‚Ùسه ÙŠ سينه ام را مي شکاÙÙ…
تا پرنده اي که پريد برنگردد
13 ارديبهشت ٠...اصلا مهم نيست که کي
من خيلي قبل تراز اينها
Øتي اگر هيچوقت کت خيست را نپوشي
Øالم از خودم بهم ميخورد
Øالا به خاطر اينهمه جاپاي برگشت خورده
اين جاده را با نامه اي برايم پست کن
تا لا اقل اين قريه هميشه دور بماند.
morix
یا نوشت