F- Shojae- ÙØ±Ø²Ø§Ø¯ شجاع- شعر
1
وخدا ا ÙØ±ÛŒØ¯
آ ب
خاک
آ تش را
وبه پاسداریشان
ÙØ±Ø´ØªÚ¯Ø§Ù† را Ø¢ ÙØ±ÛŒØ¯.
با بالهائی برای پرواز
تا ØªÙ†ÙØ³ ممنوع گتها
.
پشت این جمله
اگر(دوستت دارم بود)
ادامه می دادمت تا بهشت.
---------------------
2
در نگاهت
همیشه یک Ù†ÙØ± با خود لبخند Ù…ÛŒ ریزد
امسال
دستانم پراز بهشت
و چشمانت اینه خدا
دو باره اگر...
همین که این جاده ی دراز
راهی به روز های نیامده
تا هرگز
و سرودی که
غم هایم را
به اینه ها می بخشد
------------------------------
3
قدم می زنم
Ù†ÙØ³ Ù…ÛŒ کشم راه را
ان طر٠سرد خانه ایست
پر از ادم های زنده
پراز صدای مرگ
Ù†ÙØ³ Ù…ÛŒ زنم
قدم
قدم
قد می کشم میان تو
تا ضربان قلبم
کمی تند تر
کمی
این طر٠تر
زندگی پراز ما
که می رسیم به جاودانگی
----------------------------------
4
با هجوم دست هایم
سرازیر
به ساعت های از کار Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ ÛŒ سال ها
تا چشم کار می کند
گریه هایم را می ریزم روی میز
میزی پر از ادم های ندیده
و روز نامه هایی که
از دروغ Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ شوند
تا خبر های داغ را بخوانم
با جمله هایی ولرم
که چشم را ماساژ می دهند
از سازم یک جمله می سازم
مخل٠تمام قبله ها
و جنوب صدایم
که هر وقت تو را بخش می کنم
هنوز هم بخشی از منی که باز
با زبان بی زبانی
چشم درچشم ØØ±ÙˆÙ
ØØ±Ù هایت را پریشان کنم
میان هجوم دست هایم
Ú©Ù‡ لبریز از زنجیر های Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ ایست Ùˆ
عمو زنجیر باÙ...
---------------------------------------
5
به چشم هایت می روم
به دنیا
که پراز رازهای ممنوع ست
ومن که
Ùقط خودم را پنهان کرده ام
می خواهم چند قدم بردارم
چوبه های دار را
دار بزنم
پشت میله های هیچ
چشمانم پراز دنیاست
Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„Ù… بیشتر از خود
که هنوز هم ممنوعم
اینجا نوع دیگری ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنند
من هم با چشمهایم ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنم
ØØªÙ…ا"
زیر کاسه نیم کاسه ای ست
و دستانی
پر از اینه
که قد می کشند در من
تا چشم های اسمان
-------------------------------
6
همین چند دقیقه پیش بود
هنوز هم چیزی نگذشته است
داشتم خود را
می نوشتم
داستان من
پر از دستهای بی صداست
Ú©Ù‡ ØØªÛŒ
صدای شکستنشان نمی آید
جز سکوتی Ú©Ù‡ Ø§ØØ§Ø·Ù‡ ام کرده
Ùˆ صدایی Ú©Ù‡ ØªÙˆÙØ§Ù†ÛŒ تر
با Ù„ØØ¸Ù‡ های رنگی Ú¯Ù„ های سرخ Ù…ÛŒ شکند
اخر من در این ماه متولد شدم
"اردیبهشت"
در همین روز
ساعتش را مادرم هم نمیداند
چه برسد به من
که همین چند دقیقه پیش متولد شدم
نزدیک خودم
و صدایی که شاید
صدای ساکت ماه بود
پشت گریه های بچگی
10/2/84
-------------------------------------
7
می ریزم از روزها
نمی رسم به روز هایت
روز هایی که از من بزرگ ترند
ØØªÛŒ از پدر بزرگم
که سال هاست
در مرگ مانده است
ØØ§Ù„ا کجاست Ú©Ùˆ دکیهایم
و شاخه ای که
از پشت دیوار همسایه آویزان بود
تا بیاویزم به آن
و روز ها را بریزم در دهانم
تو را ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنم
هر روز.
2006/03/31 12:44:19
آ ب
خاک
آ تش را
وبه پاسداریشان
ÙØ±Ø´ØªÚ¯Ø§Ù† را Ø¢ ÙØ±ÛŒØ¯.
با بالهائی برای پرواز
تا ØªÙ†ÙØ³ ممنوع گتها
.
پشت این جمله
اگر(دوستت دارم بود)
ادامه می دادمت تا بهشت.
---------------------
2
در نگاهت
همیشه یک Ù†ÙØ± با خود لبخند Ù…ÛŒ ریزد
امسال
دستانم پراز بهشت
و چشمانت اینه خدا
دو باره اگر...
همین که این جاده ی دراز
راهی به روز های نیامده
تا هرگز
و سرودی که
غم هایم را
به اینه ها می بخشد
------------------------------
3
قدم می زنم
Ù†ÙØ³ Ù…ÛŒ کشم راه را
ان طر٠سرد خانه ایست
پر از ادم های زنده
پراز صدای مرگ
Ù†ÙØ³ Ù…ÛŒ زنم
قدم
قدم
قد می کشم میان تو
تا ضربان قلبم
کمی تند تر
کمی
این طر٠تر
زندگی پراز ما
که می رسیم به جاودانگی
----------------------------------
4
با هجوم دست هایم
سرازیر
به ساعت های از کار Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ ÛŒ سال ها
تا چشم کار می کند
گریه هایم را می ریزم روی میز
میزی پر از ادم های ندیده
و روز نامه هایی که
از دروغ Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ شوند
تا خبر های داغ را بخوانم
با جمله هایی ولرم
که چشم را ماساژ می دهند
از سازم یک جمله می سازم
مخل٠تمام قبله ها
و جنوب صدایم
که هر وقت تو را بخش می کنم
هنوز هم بخشی از منی که باز
با زبان بی زبانی
چشم درچشم ØØ±ÙˆÙ
ØØ±Ù هایت را پریشان کنم
میان هجوم دست هایم
Ú©Ù‡ لبریز از زنجیر های Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ ایست Ùˆ
عمو زنجیر باÙ...
---------------------------------------
5
به چشم هایت می روم
به دنیا
که پراز رازهای ممنوع ست
ومن که
Ùقط خودم را پنهان کرده ام
می خواهم چند قدم بردارم
چوبه های دار را
دار بزنم
پشت میله های هیچ
چشمانم پراز دنیاست
Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„Ù… بیشتر از خود
که هنوز هم ممنوعم
اینجا نوع دیگری ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنند
من هم با چشمهایم ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنم
ØØªÙ…ا"
زیر کاسه نیم کاسه ای ست
و دستانی
پر از اینه
که قد می کشند در من
تا چشم های اسمان
-------------------------------
6
همین چند دقیقه پیش بود
هنوز هم چیزی نگذشته است
داشتم خود را
می نوشتم
داستان من
پر از دستهای بی صداست
Ú©Ù‡ ØØªÛŒ
صدای شکستنشان نمی آید
جز سکوتی Ú©Ù‡ Ø§ØØ§Ø·Ù‡ ام کرده
Ùˆ صدایی Ú©Ù‡ ØªÙˆÙØ§Ù†ÛŒ تر
با Ù„ØØ¸Ù‡ های رنگی Ú¯Ù„ های سرخ Ù…ÛŒ شکند
اخر من در این ماه متولد شدم
"اردیبهشت"
در همین روز
ساعتش را مادرم هم نمیداند
چه برسد به من
که همین چند دقیقه پیش متولد شدم
نزدیک خودم
و صدایی که شاید
صدای ساکت ماه بود
پشت گریه های بچگی
10/2/84
-------------------------------------
7
می ریزم از روزها
نمی رسم به روز هایت
روز هایی که از من بزرگ ترند
ØØªÛŒ از پدر بزرگم
که سال هاست
در مرگ مانده است
ØØ§Ù„ا کجاست Ú©Ùˆ دکیهایم
و شاخه ای که
از پشت دیوار همسایه آویزان بود
تا بیاویزم به آن
و روز ها را بریزم در دهانم
تو را ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنم
هر روز.
2006/03/31 12:44:19
ØØ³Ù† بصیری نوشت
نمی رسم به روزهایت Ùˆ.......Ùˆ روزها را بریزم در دهانم تو را ØØ±Ù بزنم هر روز. در همه شعر های ایشان یک نکته برجسته وجود دارد "صداقت" صداقتی Ú©Ù‡ با ید با Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ دانش کامل گردد تا ...بعد
با مهر