خط عابر

آزاده زارعیان

پاهایم به پای عرض کنم این خیابان
که نمی رسد صدا به صدا
نه جلو برو نه بوق
بزن به پای عابری که دلش را خوش کرده

به انحنای اندامم

ونمی بیند

جای پوزخند لاستیک

روی تنم چقدر سیاه شده

-----------------
ساعت شنی

خیابان ها به راه خود می روند

درختها درچهارراه فصول درجا زده اند

ومن با ساعتي كه يك عقربه از چرخها جلوتراست

چرخ مي خورم درساعت شني

تيرهاي چراغ برق

با سرعت 𧘲 من مي گذرند

ومن فكر مي كنم ك٧ ػالهاست

از خيال بلند اين خيابان عقب افتاده ام!