چند شعر از ÙØ±Ø´ØªÙ‡ رسولی
چند شعر از ÙØ±Ø´ØªÙ‡ رسولی

سرÙÙ‡ ÙŠ اول
خدا در زخم هایم ، سیاه
تمام دردهایم پشت شهر ،خراب !
و خرابه های در خون ،
عاشق!
من نبودم !
خونی Ú©Ù‡ لای ÙØ¯Ø³ØªÙ‡Ø§ÛŒØª گیر Ù…ÛŒ کرد
نامی Ú©Ù‡ تو را در تو خواب Ù…ÛŒ ÙØ¨Ø±Ø¯
ملاÙÙ‡ هایی Ú©Ù‡ به ت٠تو رنگین تر Ù…ÛŒ شدند
تا دیوارهای سر کوچه
بر سرÙÙ‡ های بی خانمانشان ردی از خون بکشند
ÙØ±ØµØªÛŒ برای ترس های تو . . . نه !
بیهوده نگاه نکن
من از چرک زخم هایت نمی ترسم
از دخترانی که روی پیرهن های تو تلو تلو می خورند
نمی ترسم
من برای معشوقه های تو
مادری کرده ا م!
7 خرداد 85 – شب
سرÙÙ‡ ÛŒ دوم
از پشت اتاقی رنگ برداشته ،
بوی٠پیرهن های خیس بند نمی آمد
اگر هم
در التهاب ملاÙÙ‡ های قدیمی Ø§Ø³ØªÙØ±Ø§Øº بلند Ù…ÛŒ کرد
تقصیر من نبود !
زن های سر خیابان هميشه لب هایشان به تندی می زند
که تمام عصر بخندد
Ùˆ من تمام سرÙÙ‡ های مردی را
نه ماهه باردار شوم.
گاهی پیرهن های گشاد می پوشم
و به ادای کسی که آن گوشه ی اتاقت را ندیده
رژ گونه هایم را غلیظ تر می زنم .
22 تير 85 ساعت 1:30 بامداد
سرÙÙ‡ ÛŒ سوم
تمام سرÙÙ‡ هایت را آب کشیده بودی
ØØªØ§ دیوارهای آن گوشه ÛŒ اتاق
قرار از سرÙÙ‡ های٠نمور تو Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯
Ùˆ خیابان های نزدیک صبØ
سایه روشن های لخت شب را
بر باد می دادند.
باشد کسی که هنوز
چیزی از ملاÙÙ‡ های تمیز بیاد نیاورد
Ùˆ خون نهایت سرÙÙ‡ های من باشد
بر خرابه های نیمه برهنه !
گاهی که معشوقه هایت را می شمارم
Ùˆ ÙØ±Ø§Ù…وش مي كنم
زن های سر خیابان پیرهن گشاد نمی پوشند.
11 مرداد 85 - ظهر
yaghi نوشت