چند شعر از فرشته رسولی

Smoke works - 19/20: Eye contact

سرفه ي اول


خدا در زخم هایم ، سیاه
تمام دردهایم پشت شهر ،خراب !
و خرابه های در خون ،
عاشق!


من نبودم !
خونی که لای ِدستهایت گیر می کرد
نامی که تو را در تو خواب می ُبرد
ملافه هایی که به تف تو رنگین تر می شدند
تا دیوارهای سر کوچه
بر سرفه های بی خانمانشان ردی از خون بکشند
فرصتی برای ترس های تو . . . نه !
بیهوده نگاه نکن
من از چرک زخم هایت نمی ترسم
از دخترانی که روی پیرهن های تو تلو تلو می خورند
نمی ترسم
من برای معشوقه های تو
مادری کرده ا م!

7 خرداد 85 – شب


سرفه ی دوم

از پشت اتاقی رنگ برداشته ،
بویِ پیرهن های خیس بند نمی آمد
اگر هم
در التهاب ملافه های قدیمی استفراغ بلند می کرد
تقصیر من نبود !
زن های سر خیابان هميشه لب هایشان به تندی می زند
که تمام عصر بخندد
و من تمام سرفه های مردی را
نه ماهه باردار شوم.
گاهی پیرهن های گشاد می پوشم
و به ادای کسی که آن گوشه ی اتاقت را ندیده
رژ گونه هایم را غلیظ تر می زنم .

22 تير 85 ساعت 1:30 بامداد


سرفه ی سوم

تمام سرفه هایت را آب کشیده بودی
حتا دیوارهای آن گوشه ی اتاق
قرار از سرفه هایِ نمور تو می گرفتند
و خیابان های نزدیک صبح
سایه روشن های لخت شب را
بر باد می دادند.
باشد کسی که هنوز
چیزی از ملافه های تمیز بیاد نیاورد
و خون نهایت سرفه های من باشد
بر خرابه های نیمه برهنه !
گاهی که معشوقه هایت را می شمارم
و فراموش مي كنم
زن های سر خیابان پیرهن گشاد نمی پوشند.

11 مرداد 85 - ظهر