null

هستند از شاعرانی که می شناسم شان و از دیر باز هم ... و این شناختن می رسد به این که شاعرانی نیکو سرا هم باشند و گاهی هم پیش خودت شرمنده ای اگر شعری را که جربزه ی شعر بودن دارد برای خواننده نگذاری و انگار آن رسالت دبیر بودن (دبیر مجله ) در صندوقچه ای نهان کرده ای که قفلی سنگی بر آن کوبیده است تفکر واپس گرا ! پس در مانده نمی مانم چون هنوز هم در مشت دارم آن دوستانی را که شعرشان می شود مایه ی آشنایی ...
دبیر فارسی ماه مگ

پویا عزیزی

برای خواندن این شعر ، کوش ِ . ووُ . سوق . ل ُ . دو *


آخ !
لب خند کو چک ام ، دوام بیار !
نمیر
!

بگذار دست کم این جا
درست همین جا
برای ما هم
اشک معجزه ی بزرگی باشد
گریه آرزویی !
آدم این جا دیدن بدون ساتور
خندیدن ، خنده ی زخم حتّا
بدون چاقو
با کارد تنها کندن اش می گیرد
و وسوسه می شود با یک عدد پیاز و
یک قبضه چاقوی دسته استخوانی
زیر این همه پلک و پیرهن
معجزه کند.
بد نیست که
از این بد تر نیست
می ترسی امنیت ام را به نگرانی های معشوق
مرس بزنند ؟
روی جهان گونه هاش
سانسور کنند بوسه های نوشته و نا نوشته ام !

هی لب خند تلخ !
به افتخارات تاریخی ام که روی رف هم جا می گیرد
بخنــــد !
این جا که جرم نیستی تو چریک نیستی .
یک عمر نخندیدی و دیدی
که هزار موزه ی لوور در سینه ام
دل ام
کشتند .
دیدی ، چرا ندیده باشی ؟
که از اتاق ام ، از حیاط کوچک ام
راضی بودم
اما به مادرم ( حتّا به مادرم )
یاد دادند چه طور فضای خانه را نستالژیک کند .

برگرد لب خند ِ بی هوده ام !
انحنا بگیر از این همه پل
پل های معلق روی رود سن
و کناره هاش !
و مرا و آن همه را انکار کن
و بمان !
هوایی ام کن به شیر جه زدن ...
به پریدن ....
به مرگ خندیدن ...
و به جیب های بی سن و سال و سنت من
اصلن نگاه نکن
نه نگاه نکن به آفتاب وطن
که تاریک است .
( حتّا یک لامپ 100 هم که نیست
خدا !
جغدم کن در سایه روشن پیرهن اش
حسرت تن اش
اطلسی های باغ چه ی دامن اش
و فوّاره ی خون در گونه هاش
تا کارهای بد- بد انجام ندهم .
بگذار برای یک لحظه هم که شده
راحت راه بروم
آواره پرسه بزنم به خیابان های جهان !
و از دل تنگی یار مستی ها بکنم .

گل دسته های بی قمری
گل دسته های مساجد جهان
در من
به کشف کشاله ای
بی قرار اند
( خیلی بی قرار )
ایفل!
بلند شو برای تمام دختران پاریس اذان بگو
بلند شو الله اکبر بگو
الله اکبــــــــــــر !
بگو حالا به تو نگاه بکنم
یا به تو نگاه کنم
یا به تو نگاه بکنم !
به او نگاه کنم
یا به او نگاه کنم
یا به آن ها ...
نمی دانم
انگار به تر است که برگردم
با سوغاتی از لب خند !
و بروم
پیش پای پنجره ی پاییز پناهنده شوم
در چشم هایش .
بله من فکر می کنم این طور به تر است :
! Bon jour" " **
دختر " امام زاده " !
دختر لب خند ......

/21 june/ 2006

پاریس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*در فرانسه یعنی : " به پشت بخوابید "
** " روز به خیر ! "