شعر تازه از مهدی جعÙری
هستند از شاعرانی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شناسم شان Ùˆ از دیر باز هم ... Ùˆ این شناختن Ù…ÛŒ رسد به این Ú©Ù‡ شاعرانی نیکو سرا هم باشند Ùˆ گاهی هم پیش خودت شرمنده ای اگر شعری را Ú©Ù‡ جربزه ÛŒ شعر بودن دارد برای خواننده نگذاری Ùˆ انگار آن رسالت دبیر بودن (دبیر مجله ) در صندوقچه ای نهان کرده ای Ú©Ù‡ Ù‚ÙÙ„ÛŒ سنگی بر آن کوبیده است تÙکر واپس گرا ! پس در مانده نمی مانم چون هنوز هم در مشت دارم آن دوستانی را Ú©Ù‡ شعرشان Ù…ÛŒ شود مایه ÛŒ آشنایی ...
دبیر Ùارسی ماه Ù…Ú¯
پویا عزیزی
برای خواندن این شعر ، کوش ٠. وو٠. سوق . ل ٠. دو *
آخ !
لب خند کو چک ام ، دوام بیار !
نمیر !
بگذار دست کم این جا
درست همین جا
برای ما هم
اشک معجزه ی بزرگی باشد
گریه آرزویی !
آدم این جا دیدن بدون ساتور
خندیدن ØŒ خنده ÛŒ زخم Øتّا
بدون چاقو
با کارد تنها کندن اش می گیرد
و وسوسه می شود با یک عدد پیاز و
یک قبضه چاقوی دسته استخوانی
زیر این همه پلک و پیرهن
معجزه کند.
بد نیست که
از این بد تر نیست
می ترسی امنیت ام را به نگرانی های معشوق
مرس بزنند ؟
روی جهان گونه هاش
سانسور کنند بوسه های نوشته و نا نوشته ام !
هی لب خند تلخ !
به اÙتخارات تاریخی ام Ú©Ù‡ روی ر٠هم جا Ù…ÛŒ گیرد
بخنــــد !
این جا که جرم نیستی تو چریک نیستی .
یک عمر نخندیدی و دیدی
که هزار موزه ی لوور در سینه ام
دل ام
کشتند .
دیدی ، چرا ندیده باشی ؟
Ú©Ù‡ از اتاق ام ØŒ از Øیاط Ú©ÙˆÚ†Ú© ام
راضی بودم
اما به مادرم ( Øتّا به مادرم )
یاد دادند Ú†Ù‡ طور Ùضای خانه را نستالژیک کند .
برگرد لب خند ٠بی هوده ام !
انØنا بگیر از این همه پل
پل های معلق روی رود سن
و کناره هاش !
و مرا و آن همه را انکار کن
و بمان !
هوایی ام کن به شیر جه زدن ...
به پریدن ....
به مرگ خندیدن ...
و به جیب های بی سن و سال و سنت من
اصلن نگاه نکن
نه نگاه Ù†Ú©Ù† به Ø¢Ùتاب وطن
که تاریک است .
( Øتّا یک لامپ 100 هم Ú©Ù‡ نیست
خدا !
جغدم کن در سایه روشن پیرهن اش
Øسرت تن اش
اطلسی های باغ چه ی دامن اش
Ùˆ Ùوّاره ÛŒ خون در گونه هاش
تا کارهای بد- بد انجام ندهم .
بگذار برای یک Ù„Øظه هم Ú©Ù‡ شده
راØت راه بروم
آواره پرسه بزنم به خیابان های جهان !
و از دل تنگی یار مستی ها بکنم .
گل دسته های بی قمری
گل دسته های مساجد جهان
در من
به کش٠کشاله ای
بی قرار اند
( خیلی بی قرار )
ایÙÙ„!
بلند شو برای تمام دختران پاریس اذان بگو
بلند شو الله اکبر بگو
الله اکبــــــــــــر !
بگو Øالا به تو نگاه بکنم
یا به تو نگاه کنم
یا به تو نگاه بکنم !
به او نگاه کنم
یا به او نگاه کنم
یا به آن ها ...
نمی دانم
انگار به تر است که برگردم
با سوغاتی از لب خند !
و بروم
پیش پای پنجره ی پاییز پناهنده شوم
در چشم هایش .
بله من Ùکر Ù…ÛŒ کنم این طور به تر است :
! Bon jour" " **
دختر " امام زاده " !
دختر لب خند ......
/21 june/ 2006
پاریس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*در Ùرانسه یعنی : " به پشت بخوابید "
** " روز به خیر ! "
mahmag نوشت
میم-ب