شعری از Øسن بصیری Hassan Bassiri
مثل خاطره ای گنگ
مثل خاطره ای گنگ
گوشه تاقچه پر زرق و برق
و دیوار خانه ای که
آخر رÙتنش
ایستادن را
هجی کرده است
ایستادن
آغاز تازه ای
برای گل هائی که پزمردگی را
پیشاپیش آموخته بوده اند
دیواراتاقت سرد
در من تنیده
که بر غبار و مه تکیه زده ام
می خندم
قاب عکس
شکلک در می آورد
وقتی ستاره ای دور را
به یادم می آوری
مهتاب
امشب دوباره
درکمین دریا ایستاده است
مثل خاطره ای گنگ
گوشه تاقچه پر زرق و برق
و دیوار خانه ای که
آخر رÙتنش
ایستادن را
هجی کرده است
ایستادن
آغاز تازه ای
برای گل هائی که پزمردگی را
پیشاپیش آموخته بوده اند
دیواراتاقت سرد
در من تنیده
که بر غبار و مه تکیه زده ام
می خندم
قاب عکس
شکلک در می آورد
وقتی ستاره ای دور را
به یادم می آوری
مهتاب
امشب دوباره
درکمین دریا ایستاده است
shabnam نوشت