حقیقت و رویا


چه قدر شبیه رویا می آیی
نوری که از تو می افتد
- افتاده است -
بر میزها ، گل دان ها و مجموعه های نفیس
چه مهربان اند اشیا
و نوری که از تو تابیده است
در این اتاق ۰
پلک بگشا !


پیش از آن که میز باشم و
گل دان
و شومینه یی خاموش ۰

توازنِ ناتمام


و شايد
كسي كه راه مي رود
در من
در تو
و در تلفن
نمي داند:
بوسه ها نيمه تمام مي گذارد
و يا مي داند
فرزندي كه از ما به دنيا مي آيد
دست دارد
پا دارد
خدا دارد
لب ندارد .