تابستان شصت و هفت

مئ نشیند باز
بر دلم ائ یار
سایه روشنهائ تابستانٍ شصت و هفت

:
ائ یاران!؟
که رفته؟
یا که مانده؟
کس خبر دارد!؟
چه آمد بر سر یاران در زنجیر!؟
کدامین گور را نقبئ!؟
کدامین خاوران گسترده تر گورئ!؟
کسئ دیده است یارئ در لباسئ آشنا در گور!؟
کسئ دیده است دستئ را برون از خاک !؟
چه کس دارد خبر !؟
ائ وائ
کسئ تاب سخن گفتن!؟
کسئ داند
چه آمد بر سر یاران!؟
که سیلابئ زچشم مادران جاریست!؟
نگاه هائ پر از تردید!
پا ها بئ رمق از رفتن و جستن
چگونه باید این باور
که بر یاران در زنجیر
پلیدانئ خدائ آلوده دیگر بار
چو مرگ سازانٍ مستٍ آیه هائ شوم
تازیدند!
سیه روزان تابستان شصت و هفت!
دوباره مئ نشاند بر دلم
داغ هزاران یار در زنجبر
و خیل مادران عاشق روزان یک دیدار
که سر ریزند
سراسیمه به هر سویئ!
به هرجایئ!
خبر شاید!؟
اوین خالیست!
باید خاوران دیدار!
دوباره
مئ نشاند داغ
بردلم ائ یار
سایه روشنهائ تابستان شصت و هفت
سایه ئ ناباورئ
تردید
سایه روشنهائ جستن
از اوین
تا هر کجائ شهر
تا عمق سیه روزئ یک ملت
وائ
چه بر ما رفت!


گیل آوایئ