گیل آوایی


تاسیانی

صدای
نقاره
نوای
سورنا
و آواز پورضا
و خیالٍ همیشه در هوای دیار
چه آشوبی است مرا
درغربتگاه بئ حرمت این سالها!
خیره


به فضای دور
دل
بنوای دیلمانی
و نی چوپان
و سیه ابران روزگار است
که از چشمانم می بارد
چندم توان ماندن و نشستن
بر پرخیال
هزار خاطره و یاد
در بی تابی همیشه با من
به گاه شعله کشان جانم
به هر کلام و نوای
تا پوست و گوشت و استخوانم آشنا
در بیگانگی کابوس واری
که چون خشک هیمه ئ نشسته بر آتش
می سوزاندم
و سکوت جنگلی ام
هوار هولناک گم شدگیهای من است
و نوای آشنای من
پورضای من
و صدای
مهربانی
صدای
خاک
صدای
خاطره
وصدای
ریشه های من!
که های
اگر که اینجایم
دلم
آنجاست
عشقم
آنجاست
و دل داده به نوای تو
بئ تابی ام را
مرهم می نهم
آه
که غربت
تلخ است!
تلخ!


گیل آوایی ( تاسیانی کلمه ای گیلیکی به معنی چیزی فرارتر از دلتنگی،بئ قراری است)
آوریل 200