یک ، دو ، سه

رضا رشيد پور


1
تن پوش باور پلاسیده ی پدر
از تن در آوردم
عریان شدم
فریاد کشیدم که
عاشقم




2


روز خدا بود
من
تا سینه زیر خاک
دورم هزار سلیته ی
صد رنگِ
صد خدا
صد چهره در نقاب
ایستاده سنگ به دست
در انتظار بی گناهی
که سنگ اول را ........پرتاب کند


3


عریان ترین ها
صادق ترینند
رخسار عشق
همیشه
ارغوانیست.
17 آگوست 2006