پرسپکتیو ناتمام موزه ی مترو پالیتن

از دفتر نیویورکی ها

وقتی به شهر ما اومدی
می برمت موزه ی مترو پالیتن / توخیابان پنجم / پشت سنترال پارک
جلوی اون در بزرگ اهنی می شونمت
پای پله های عریض و طویل و حجم ساده ی انتظار
توی باغچه ها و چمن سبز همسایه

بعد کنار شمشادها و ماگنولیا ها و پروانه ها
یه سبد چوبی میزارم رو سرت
لباساتو در می ارم و توش پوشال می ریزم و پر و سرشارت می کنم
و توی کفشات و جورابات هم
چوب توی آستینت می کنم
یه شمشیر چوبی می بندم به کمرت
ازت می خوام پاشی و دستاتو باز کنی طاق باز
"مث شاه توی "شاه مزرعه ی دشت
بعد یه شال گردن سرخ بلند هم می پیچم دور گردنت
تا تو باد و بارون سرما نخوری و سینه پهلو نکنی و گرفتار نشی
اونوخت می رم دم گیشه
برا روح باستانی تو
یه بلیط نصفه قیمت می خرم و می برمت تو
برا وردست تار عنکبوت های پاره پوره و عقرب های خشکیده و ورزاهای پیر اخته و شهسوارای زره پوش و ملکه های پرزرق و برق و کاسه چشم های خالی و دریده ی شاها و امیرا . کاسه سفال های شکسته ولب پریده و بند زده تندیس های سنگ و پشم و مفرغ و قلع و پوشال و مداد و زنگ که تو خالی و خشگ و مشنگ و خشن و خونخوارن / و تاریخی و خیلی واقعی
و دیوارا رو که ورداری از پشتشون
و پایه ها رو که بکشی از زیرشون
می افتن و می شکنن و دود و غبار می شن می رن هوا و پشیمون و پریشون ان
و مردم میان به سر و روشون می شاشن
وتو
مترسک خوشگل من
اون بیرون توی رویاهات هنوز داری کاکاهایی رو تماشا می کنی
که بوی تازه دریا و خلیج دارن
و با تو جیغ می زنن و می خونن و
دنبال یه لقمه نون می گردن کنار خیابون و می خوابن با این و اون