-ویژه نامه یزد
با آثاری از:
مجتبا دهقان-Ùاطمه منتظری--یاسر اله بخشی---صÙیه منصوری---سعیده مرتضوی---مهناز مرتضوی---سید مسعود میرجعÙری----سمانه قرایی-----رضا مهدوی-----Øامد دهقانی----عبدالهادی آرامی-----
Ùرهاد
ممجتبادهقان
قندش Ù…ÛŒ اÙتد Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از
کنار واژه بی رمق يزد
انگار خشکت زده باشد همراه سايه های اتÙاق نيÙتاده پشت چشمها
باشد به روی چشم
به اضاÙÙ‡ تمام منهايی Ú©Ù‡ ازتو عاری شدند
عاقبت نابينای واستخوانهای سياه شده خيمه می زند روی سرم
وقتی از پس خيابان هم وزن بيابان اين شعر بر نمی آيم
تا بيايم چشم بگذارم و از مدلول نزديک به تو دوری کنم
انسولين می شود دال بر زندگی من
بی ستون تنم شروع می کند به لرزيدن
پيکر Ùرهاد Ù…ÛŒ اÙتد به جانم ÙˆØتی ان عباس معروÙÛŒ را هم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شناسی؟... نمی تواند نجاتم بدهد
چشمم کور دندم نرم
از اتÙاقاتی Ú©Ù‡ در من سايه دوانيد از تو به برشهای تصويرم نگيرد استخوان دست وپاهات
به برشهای تصويرم دخيل بسته شده يک مشت استخوان
وزن کم کرده زیربار اين زندگی شيرين
«Ùرهاد انسولينت را به موقع نمی زنی ومثل نعش Ù…ÛŒ اÙتی Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از»
کنار مدلولی که دارد با من
دالی.. دالی ..بازی می کند.
دو دو چشمهايت شروع Ù…ÛŒ کند به راه رÙتن
بعد از تشنگی سقوط از مرکبهای يورتمه رÙته از برشهای گاه وبی گاه تصويری
سايه های کمين کرده بالای نخلها
تو را با صورت می اندازد تا نگاه ندارند دستهای نداشته تو را
اصلا چشم ندارند ببينند اب روی اب می ريختی
ومی لرزيدی با بی ستونهای Ú©Ù‡ نکند Ùرجی بشود
تو استخوانهای سالمت را ببنی بدون انکه عزادار سياه شدن باشند
Ùˆ من يزد را ميان دجله ÙˆÙرات
با رگه های Øياتی قطع شده ای Ú©Ù‡ به چشمهای سايه زده ات Ù…ÛŒ ريزد
نقش دستهای تو روی سق٠اين خيمه
Ùرهاد.... Ùرهاد
مثل نعش Ù…ÛŒ اÙتی Ùˆ
می ميرم
Ù…ÛŒ دانم دلت هوای Øلوای خرما کرده است
---------------------------------------------
Ùاطمه منتظری-ویژه نامه یزد
بخش ایران : شعر
آهنگی می خواهم
برای آوازهایی شبانه
عطر Ù†Ùسهات Ù…ÛŒ پیچد در گره موهایم
پی صدات می گردم
که قطره
قطره
از موهایم
می چکد روی پوستم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
یاسر اله بخشی - ویژه شعر یزد
به شعر آواره ی من برگرد
بیاـــبنشین ــــدر دستان خالی ام
زندگی کن ...
بوسه ای باش بر کشاله ی رانم ...
جانم...
جرات اندامم...
گم می شوی لای ورقهای رویا
در به در دنبال سر نخ از لبهات
روی گلویم ....
تنم ــ گونه هام ــسکسکه می زنی
سمÙونی درد Ù…ÛŒ شوی در عضلاتم
من هار شده ام هار !
هربار ــ
دودمانم خاکستر شده است
خار ...
زنجیره ی اشکهام در من جاری می شود
بغض می کند
Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوم،می میرم ...به درک !
چشمت دستم را خوانده است
به شعر آواره ی من برگرد
بیا بنشین برای Ù„Øظه ای
ساعتی
دقیقه ای ... برگرد
من آواره ی باغ های جهانم
صÙیه منصوری-ویژه ÛŒ شعر یزد
ÙˆØالا تو
که مثل همیشه یک سرو گردن
کثی٠تر از همه می آیی
از این به بعد بلند؛ پچ پچ ات می کنم
تا قدم هایت را دو دو که می زنی
چند متر نزدیک پیاده رو
توی Øواس من پرت شوی
ومن دیوانه وار تمام سعی ات را می کنم
درازی پاهایت
را لای گلیم جمع می کنی و
به میان برهای هم راست تر Ùرو Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
گلهای قالی راØÙظ کردی
ودرست ته آن گلبرگ لاکی پاهایت را می کشی
دیگر بلند پچ پچ ات نمی کنم
Ùقط Ú©Ù…ÛŒ برایم سرو صدا بیاور
هیجان های کز کرده توی هیپو تالاموس مغز را
Øالت تهوع دارم
سعی ام کن نگاه بردارم
از آن Øاشیه ÛŒ لاکی رنگ قالی
بر...بردارم
از 22 سالگی ات هم
دارد خون می چکد
Ù†ÛŒÙتادند؟
تمام این اتÙاق ها Ú©Ù‡ Ù†ÛŒÙتاده اÙتادند
دیگر
دلم را برایت تنگ شان نمی دهم
دیگر Ú¯Ù… شدن ات از Øواسم را
(داره خون میاد )(داره خون میاد.
/ تصمیم کبرات هم زخمی شد ..
Ú©Ù‡ تمام Øالت های عمرم را تهوع دارم؟
علامت سوال را کنار بزن
جمله عاطÙیست...
-----------
سعیده مرتضوی-ویژه نامه یزد
با Øلقه Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ
وسوسه ای Ø®ÙÙ‡ میشود
در امتداد چرخش دامن مشکیم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
-----------
مهناز مرتضوی-ویژه نامه یزد
خشک می شدم
روی دوساق منتظر
و تنگ مثل چشمهای خیره به
در
لابلای شقیقه هام کرمها جÙت Ù… یگیرند
به تو Ú¯Ùتم
روی پاهایم اب بریز
استخوانهایم دارند هم اغوش یمیکنند
و موریانه ای روی مشبکهای مغزم
اکسیژن نمی رساند وهی
چراغهای نیم سوز برایمان
Ú†
Ú†
چشمک می زنند
--------------------------
سید مسعود میرجعÙری-ویژه نامه یزد
به اتمام نرسيده بود كه راوي
اول كند سطر خودش را
درصÙØÙ‡ اي
نشسته اي زير باران و صدايش مي كني
خيس كه مي شود مي ا٠Ùتد Ùˆ
ازچرخهاي ماشين پرتاب به لبا ست
پنجره كه باز مي شود
تركيدنش از خواب بيدارت مي كند
راوي دراواسط سطر انگشتش را درون گوشش كرده وبلند بلند مي خواند انگار كه ماشه اي چكيده باشد
لباست را درمي آوري
صدا روي زمين پول پول مي شود
پنجره بسته باز به هم مي خورد
و بستر تاريك تكبار
راوي درانتهاي سطر دست ازماشه برمي دارد
ومتن از باراني كه نيامده خيس
سيد مسعود ميرچعÙري
----------------------
سمانه قرایی-ویژه نامه یزد
می آمدم
میان ممنوعه ای به شکل سیب
چرخش جنین اتÙاقی ام
در چین های لالایی Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گرÙت
پیشانی مادر هیچوقت بلند نبود
تا به من برسد
موهایی که تار می شد
برای تاب بازی کرم های گور من
لب هایم ژوکوندشده اند
واØتمالا پیشانی ام
کمی بلندتر از رنج به مادر کشیده
آی خانه های توری
زن های توری
بختم را گره بزنید به سبزه ی سینه هایتان
وبازوهای برهنه ام را Ú©ÙÙ„ بکشید
من هنوز
در کمرگاهی که لخته های زندگی ام را پس می دهد
دارم تولدم را درد می کشم
-----------------------
رضا مهدوی- ویژه نامه یزد
وسط ها
هیچوقت
تنها نیستند
اسوده خاطر
گردن می کشند
خیالشان از دو طرÙ
تخت تخت است
بین راست و چپ
Ùرق نمی گذارند
همیشه سود
با وسط هاست.
کنار ها اما
Øاشیه ÛŒ امن
کمتری دارند
کوتاه ترند
با دغدغه ی خاطر بیشتر.
ریشه ی جنگ ها
همیشه از مرز
Ù†Ùوذ Ù…ÛŒ کند
اما از وسط
اب می خورد
وسط نشین ها
به شهرهای نزدیک می روند
کنار نشین ها
به Ù†Ùع قبرستان ها
کنار می ایند
و زمین
کره ÛŒ Ú©Ù… Øجمی Ù…ÛŒ شود
پر از
وسط.
--------------------------
Øامد دهقانی-ویژه نامه یزد
جمعه خیره می گذرد
در امتداد خیرگی زنی
تا شب گذشته.
هوای شرجی مرزهای مشترک
بدون سیمهای خاردار
سرخ یعنی این
اینجا بودی دو ساعت تمام
سبز یعنی این
و چه زیبا می ختدید پاهایت به کسالت
من ایستاده ام
و دو ساعت تمام کاری نداشتم به اسمان
پاهایم تنها نقطه کسالت بار این رقص دو Ù†Ùره بود
***
تو ایستاه ای
و در کوچه باد از ترس پائیز
دست در دست برگهای می گریزد
زرد یعنی این
کاش اسمان سبز بود در Øالی Ú©Ù‡ تو سرخی
بی خیال زرد
--------------------------------
عبدالهادی آرامی-ویژه نامه یزداین بدن های همیشگی
برای تو نیست
بانوی Ø¢Ùتابی بی..رون Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
هجوم سایه های پولی
راهبندی عجیبی روی خط عابر لبهات ایجاد می کند
می شود سر چارراه
از زنان خودÙروش بارانی عرق کرده را
نسیه گرÙت
Ú©Ù‡ روی چراغ قرمز قلبهای کتانی Ùرمان ایست داده اند.
****
پوست دستمالی شده شما
تمام پسران دنیا را پدر کرد
و بوسه های گاه و بیگاه
روی تنم
به آن طر٠خیابان می دود.
چراغ سبز
اذیت می کند
تمام بارانهای قطره ای را روی صورت خورشید می ریزم
تمام می شوی
چقدر بارانیم بوی عرق گرÙته است
بغضهایت را در گلوی باردار Ø¢Ùتاب Ù…ÛŒ ریزی
چراغ زرد بود
وقتی به دنیا آمدم
مجتبا دهقان-Ùاطمه منتظری--یاسر اله بخشی---صÙیه منصوری---سعیده مرتضوی---مهناز مرتضوی---سید مسعود میرجعÙری----سمانه قرایی-----رضا مهدوی-----Øامد دهقانی----عبدالهادی آرامی-----
Ùرهاد
ممجتبادهقان
قندش Ù…ÛŒ اÙتد Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از
کنار واژه بی رمق يزد
انگار خشکت زده باشد همراه سايه های اتÙاق نيÙتاده پشت چشمها
باشد به روی چشم
به اضاÙÙ‡ تمام منهايی Ú©Ù‡ ازتو عاری شدند
عاقبت نابينای واستخوانهای سياه شده خيمه می زند روی سرم
وقتی از پس خيابان هم وزن بيابان اين شعر بر نمی آيم
تا بيايم چشم بگذارم و از مدلول نزديک به تو دوری کنم
انسولين می شود دال بر زندگی من
بی ستون تنم شروع می کند به لرزيدن
پيکر Ùرهاد Ù…ÛŒ اÙتد به جانم ÙˆØتی ان عباس معروÙÛŒ را هم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شناسی؟... نمی تواند نجاتم بدهد
چشمم کور دندم نرم
از اتÙاقاتی Ú©Ù‡ در من سايه دوانيد از تو به برشهای تصويرم نگيرد استخوان دست وپاهات
به برشهای تصويرم دخيل بسته شده يک مشت استخوان
وزن کم کرده زیربار اين زندگی شيرين
«Ùرهاد انسولينت را به موقع نمی زنی ومثل نعش Ù…ÛŒ اÙتی Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از»
کنار مدلولی که دارد با من
دالی.. دالی ..بازی می کند.
دو دو چشمهايت شروع Ù…ÛŒ کند به راه رÙتن
بعد از تشنگی سقوط از مرکبهای يورتمه رÙته از برشهای گاه وبی گاه تصويری
سايه های کمين کرده بالای نخلها
تو را با صورت می اندازد تا نگاه ندارند دستهای نداشته تو را
اصلا چشم ندارند ببينند اب روی اب می ريختی
ومی لرزيدی با بی ستونهای Ú©Ù‡ نکند Ùرجی بشود
تو استخوانهای سالمت را ببنی بدون انکه عزادار سياه شدن باشند
Ùˆ من يزد را ميان دجله ÙˆÙرات
با رگه های Øياتی قطع شده ای Ú©Ù‡ به چشمهای سايه زده ات Ù…ÛŒ ريزد
نقش دستهای تو روی سق٠اين خيمه
Ùرهاد.... Ùرهاد
مثل نعش Ù…ÛŒ اÙتی Ùˆ
می ميرم
Ù…ÛŒ دانم دلت هوای Øلوای خرما کرده است
---------------------------------------------
Ùاطمه منتظری-ویژه نامه یزد
بخش ایران : شعر
آهنگی می خواهم
برای آوازهایی شبانه
عطر Ù†Ùسهات Ù…ÛŒ پیچد در گره موهایم
پی صدات می گردم
که قطره
قطره
از موهایم
می چکد روی پوستم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
یاسر اله بخشی - ویژه شعر یزد
به شعر آواره ی من برگرد
بیاـــبنشین ــــدر دستان خالی ام
زندگی کن ...
بوسه ای باش بر کشاله ی رانم ...
جانم...
جرات اندامم...
گم می شوی لای ورقهای رویا
در به در دنبال سر نخ از لبهات
روی گلویم ....
تنم ــ گونه هام ــسکسکه می زنی
سمÙونی درد Ù…ÛŒ شوی در عضلاتم
من هار شده ام هار !
هربار ــ
دودمانم خاکستر شده است
خار ...
زنجیره ی اشکهام در من جاری می شود
بغض می کند
Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوم،می میرم ...به درک !
چشمت دستم را خوانده است
به شعر آواره ی من برگرد
بیا بنشین برای Ù„Øظه ای
ساعتی
دقیقه ای ... برگرد
من آواره ی باغ های جهانم
صÙیه منصوری-ویژه ÛŒ شعر یزد
ÙˆØالا تو
که مثل همیشه یک سرو گردن
کثی٠تر از همه می آیی
از این به بعد بلند؛ پچ پچ ات می کنم
تا قدم هایت را دو دو که می زنی
چند متر نزدیک پیاده رو
توی Øواس من پرت شوی
ومن دیوانه وار تمام سعی ات را می کنم
درازی پاهایت
را لای گلیم جمع می کنی و
به میان برهای هم راست تر Ùرو Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
گلهای قالی راØÙظ کردی
ودرست ته آن گلبرگ لاکی پاهایت را می کشی
دیگر بلند پچ پچ ات نمی کنم
Ùقط Ú©Ù…ÛŒ برایم سرو صدا بیاور
هیجان های کز کرده توی هیپو تالاموس مغز را
Øالت تهوع دارم
سعی ام کن نگاه بردارم
از آن Øاشیه ÛŒ لاکی رنگ قالی
بر...بردارم
از 22 سالگی ات هم
دارد خون می چکد
Ù†ÛŒÙتادند؟
تمام این اتÙاق ها Ú©Ù‡ Ù†ÛŒÙتاده اÙتادند
دیگر
دلم را برایت تنگ شان نمی دهم
دیگر Ú¯Ù… شدن ات از Øواسم را
(داره خون میاد )(داره خون میاد.
/ تصمیم کبرات هم زخمی شد ..
Ú©Ù‡ تمام Øالت های عمرم را تهوع دارم؟
علامت سوال را کنار بزن
جمله عاطÙیست...
-----------
سعیده مرتضوی-ویژه نامه یزد
با Øلقه Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ
وسوسه ای Ø®ÙÙ‡ میشود
در امتداد چرخش دامن مشکیم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
-----------
مهناز مرتضوی-ویژه نامه یزد
خشک می شدم
روی دوساق منتظر
و تنگ مثل چشمهای خیره به
در
لابلای شقیقه هام کرمها جÙت Ù… یگیرند
به تو Ú¯Ùتم
روی پاهایم اب بریز
استخوانهایم دارند هم اغوش یمیکنند
و موریانه ای روی مشبکهای مغزم
اکسیژن نمی رساند وهی
چراغهای نیم سوز برایمان
Ú†
Ú†
چشمک می زنند
--------------------------
سید مسعود میرجعÙری-ویژه نامه یزد
روايت ناتمام
به اتمام نرسيده بود كه راوي
اول كند سطر خودش را
درصÙØÙ‡ اي
نشسته اي زير باران و صدايش مي كني
خيس كه مي شود مي ا٠Ùتد Ùˆ
ازچرخهاي ماشين پرتاب به لبا ست
پنجره كه باز مي شود
تركيدنش از خواب بيدارت مي كند
راوي دراواسط سطر انگشتش را درون گوشش كرده وبلند بلند مي خواند انگار كه ماشه اي چكيده باشد
لباست را درمي آوري
صدا روي زمين پول پول مي شود
پنجره بسته باز به هم مي خورد
و بستر تاريك تكبار
راوي درانتهاي سطر دست ازماشه برمي دارد
ومتن از باراني كه نيامده خيس
سيد مسعود ميرچعÙري
----------------------
سمانه قرایی-ویژه نامه یزد
می آمدم
میان ممنوعه ای به شکل سیب
چرخش جنین اتÙاقی ام
در چین های لالایی Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گرÙت
پیشانی مادر هیچوقت بلند نبود
تا به من برسد
موهایی که تار می شد
برای تاب بازی کرم های گور من
لب هایم ژوکوندشده اند
واØتمالا پیشانی ام
کمی بلندتر از رنج به مادر کشیده
آی خانه های توری
زن های توری
بختم را گره بزنید به سبزه ی سینه هایتان
وبازوهای برهنه ام را Ú©ÙÙ„ بکشید
من هنوز
در کمرگاهی که لخته های زندگی ام را پس می دهد
دارم تولدم را درد می کشم
-----------------------
رضا مهدوی- ویژه نامه یزد
وسط ها
هیچوقت
تنها نیستند
اسوده خاطر
گردن می کشند
خیالشان از دو طرÙ
تخت تخت است
بین راست و چپ
Ùرق نمی گذارند
همیشه سود
با وسط هاست.
کنار ها اما
Øاشیه ÛŒ امن
کمتری دارند
کوتاه ترند
با دغدغه ی خاطر بیشتر.
ریشه ی جنگ ها
همیشه از مرز
Ù†Ùوذ Ù…ÛŒ کند
اما از وسط
اب می خورد
وسط نشین ها
به شهرهای نزدیک می روند
کنار نشین ها
به Ù†Ùع قبرستان ها
کنار می ایند
و زمین
کره ÛŒ Ú©Ù… Øجمی Ù…ÛŒ شود
پر از
وسط.
--------------------------
Øامد دهقانی-ویژه نامه یزد
من ایستاده ام
جمعه خیره می گذرد
در امتداد خیرگی زنی
تا شب گذشته.
هوای شرجی مرزهای مشترک
بدون سیمهای خاردار
سرخ یعنی این
اینجا بودی دو ساعت تمام
سبز یعنی این
و چه زیبا می ختدید پاهایت به کسالت
من ایستاده ام
و دو ساعت تمام کاری نداشتم به اسمان
پاهایم تنها نقطه کسالت بار این رقص دو Ù†Ùره بود
***
تو ایستاه ای
و در کوچه باد از ترس پائیز
دست در دست برگهای می گریزد
زرد یعنی این
کاش اسمان سبز بود در Øالی Ú©Ù‡ تو سرخی
بی خیال زرد
--------------------------------
عبدالهادی آرامی-ویژه نامه یزداین بدن های همیشگی
برای تو نیست
بانوی Ø¢Ùتابی بی..رون Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
هجوم سایه های پولی
راهبندی عجیبی روی خط عابر لبهات ایجاد می کند
می شود سر چارراه
از زنان خودÙروش بارانی عرق کرده را
نسیه گرÙت
Ú©Ù‡ روی چراغ قرمز قلبهای کتانی Ùرمان ایست داده اند.
****
پوست دستمالی شده شما
تمام پسران دنیا را پدر کرد
و بوسه های گاه و بیگاه
روی تنم
به آن طر٠خیابان می دود.
چراغ سبز
اذیت می کند
تمام بارانهای قطره ای را روی صورت خورشید می ریزم
تمام می شوی
چقدر بارانیم بوی عرق گرÙته است
بغضهایت را در گلوی باردار Ø¢Ùتاب Ù…ÛŒ ریزی
چراغ زرد بود
وقتی به دنیا آمدم
نصرت درويشي نوشت
خواستم برايتان بنويسم كه هر چه زودتر
پست هاي صÙØÙ‡ اول سايت را تغيير دهيد
صبر كردم Ú¯Ùتم شايداين ويژه نامه ديگران
را بسيار خوش آيد منتظر شدم و هر شب به
ماه مگ سر زدم شايد از لابلاي كامنت ها
چيزي دستگيرم شود ديدم خبري نيست
دريغ از يك كامنت
اين Øقير سواد خواندن Ùˆ نوشتن دارم
كوره سوادي در Øد خواندن يك روزنامه ساده
با اين Øال عرض ميكنم براي آينده اگر
ويژه نامه ميگذاريد
همه صÙØÙ‡ اول را به آن اختصاص ندهيد
كمي بي سليقگي است
از يزديهاي نازنين و دوست داشتني هم با
اØترام ياد ميكنم Ùˆ منظورم شعر هاي اين
عزيزان نيست نقص كار Ùˆ Ù†Ùس كار ماه Ù…Ú¯
مورد نظرماست
اگر صÙØÙ‡ اول ماه Ù…Ú¯ به خرم آباد زادگاه
و شهر دوست داشتني و عزيز خودم هم اختصاص
ميداديد در اين Øد اعتراض مي كردم
همه شعر هاي يزدي هاي بزرگوار و مورد
اØترام من مي توانست در يك پست قرار گيرد
نصرت درويشي