-ویژه نامه یزد
با آثاری از:
مجتبا دهقان-ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ منتظری--یاسر اله بخشی---صÙیه منصوری---سعیده مرتضوی---مهناز مرتضوی---سید مسعود Ù…ÛŒØ±Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ----سمانه قرایی-----رضا مهدوی-----ØØ§Ù…د دهقانی----عبدالهادی آرامی-----
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯
ممجتبادهقان
قندش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯ Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از
کنار واژه بی رمق يزد
انگار خشکت زده باشد همراه سايه های Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù†ÙŠÙØªØ§Ø¯Ù‡ پشت چشمها
باشد به روی چشم
به اضاÙÙ‡ تمام منهايی Ú©Ù‡ ازتو عاری شدند
عاقبت نابينای واستخوانهای سياه شده خيمه می زند روی سرم
وقتی از پس خيابان هم وزن بيابان اين شعر بر نمی آيم
تا بيايم چشم بگذارم و از مدلول نزديک به تو دوری کنم
انسولين می شود دال بر زندگی من
بی ستون تنم شروع می کند به لرزيدن
پيکر ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯ به جانم ÙˆØØªÛŒ ان عباس معروÙÛŒ را هم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شناسی؟... نمی تواند نجاتم بدهد
چشمم کور دندم نرم
از Ø§ØªÙØ§Ù‚اتی Ú©Ù‡ در من سايه دوانيد از تو به برشهای تصويرم نگيرد استخوان دست وپاهات
به برشهای تصويرم دخيل بسته شده يک مشت استخوان
وزن کم کرده زیربار اين زندگی شيرين
Â«ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ انسولينت را به موقع نمی زنی ومثل نعش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÛŒ Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از»
کنار مدلولی که دارد با من
دالی.. دالی ..بازی می کند.
دو دو چشمهايت شروع Ù…ÛŒ کند به راه Ø±ÙØªÙ†
بعد از تشنگی سقوط از مرکبهای يورتمه Ø±ÙØªÙ‡ از برشهای گاه وبی گاه تصويری
سايه های کمين کرده بالای نخلها
تو را با صورت می اندازد تا نگاه ندارند دستهای نداشته تو را
اصلا چشم ندارند ببينند اب روی اب می ريختی
ومی لرزيدی با بی ستونهای Ú©Ù‡ نکند ÙØ±Ø¬ÛŒ بشود
تو استخوانهای سالمت را ببنی بدون انکه عزادار سياه شدن باشند
Ùˆ من يزد را ميان دجله ÙˆÙØ±Ø§Øª
با رگه های ØÙŠØ§ØªÛŒ قطع شده ای Ú©Ù‡ به چشمهای سايه زده ات Ù…ÛŒ ريزد
نقش دستهای تو روی سق٠اين خيمه
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯.... ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯
مثل نعش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÛŒ Ùˆ
می ميرم
Ù…ÛŒ دانم دلت هوای ØÙ„وای خرما کرده است
---------------------------------------------
ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ منتظری-ویژه نامه یزد
بخش ایران : شعر
آهنگی می خواهم
برای آوازهایی شبانه
عطر Ù†ÙØ³Ù‡Ø§Øª Ù…ÛŒ پیچد در گره موهایم
پی صدات می گردم
که قطره
قطره
از موهایم
می چکد روی پوستم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
یاسر اله بخشی - ویژه شعر یزد
به شعر آواره ی من برگرد
بیاـــبنشین ــــدر دستان خالی ام
زندگی کن ...
بوسه ای باش بر کشاله ی رانم ...
جانم...
جرات اندامم...
گم می شوی لای ورقهای رویا
در به در دنبال سر نخ از لبهات
روی گلویم ....
تنم ــ گونه هام ــسکسکه می زنی
سمÙونی درد Ù…ÛŒ شوی در عضلاتم
من هار شده ام هار !
هربار ــ
دودمانم خاکستر شده است
خار ...
زنجیره ی اشکهام در من جاری می شود
بغض می کند
Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوم،می میرم ...به درک !
چشمت دستم را خوانده است
به شعر آواره ی من برگرد
بیا بنشین برای Ù„ØØ¸Ù‡ ای
ساعتی
دقیقه ای ... برگرد
من آواره ی باغ های جهانم
صÙیه منصوری-ویژه ÛŒ شعر یزد
ÙˆØØ§Ù„ا تو
که مثل همیشه یک سرو گردن
کثی٠تر از همه می آیی
از این به بعد بلند؛ پچ پچ ات می کنم
تا قدم هایت را دو دو که می زنی
چند متر نزدیک پیاده رو
توی ØÙˆØ§Ø³ من پرت شوی
ومن دیوانه وار تمام سعی ات را می کنم
درازی پاهایت
را لای گلیم جمع می کنی و
به میان برهای هم راست تر ÙØ±Ùˆ Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
گلهای قالی راØÙظ کردی
ودرست ته آن گلبرگ لاکی پاهایت را می کشی
دیگر بلند پچ پچ ات نمی کنم
Ùقط Ú©Ù…ÛŒ برایم سرو صدا بیاور
هیجان های کز کرده توی هیپو تالاموس مغز را
ØØ§Ù„ت تهوع دارم
سعی ام کن نگاه بردارم
از آن ØØ§Ø´ÛŒÙ‡ ÛŒ لاکی رنگ قالی
بر...بردارم
از 22 سالگی ات هم
دارد خون می چکد
Ù†ÛŒÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯ØŸ
تمام این Ø§ØªÙØ§Ù‚ ها Ú©Ù‡ Ù†ÛŒÙØªØ§Ø¯Ù‡ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯
دیگر
دلم را برایت تنگ شان نمی دهم
دیگر Ú¯Ù… شدن ات از ØÙˆØ§Ø³Ù… را
(داره خون میاد )(داره خون میاد.
/ تصمیم کبرات هم زخمی شد ..
Ú©Ù‡ تمام ØØ§Ù„ت های عمرم را تهوع دارم؟
علامت سوال را کنار بزن
جمله عاطÙیست...
-----------
سعیده مرتضوی-ویژه نامه یزد
با ØÙ„قه Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ
وسوسه ای Ø®ÙÙ‡ میشود
در امتداد چرخش دامن مشکیم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
-----------
مهناز مرتضوی-ویژه نامه یزد
خشک می شدم
روی دوساق منتظر
و تنگ مثل چشمهای خیره به
در
لابلای شقیقه هام کرمها Ø¬ÙØª Ù… یگیرند
به تو Ú¯ÙØªÙ…
روی پاهایم اب بریز
استخوانهایم دارند هم اغوش یمیکنند
و موریانه ای روی مشبکهای مغزم
اکسیژن نمی رساند وهی
چراغهای نیم سوز برایمان
Ú†
Ú†
چشمک می زنند
--------------------------
سید مسعود Ù…ÛŒØ±Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ-ویژه نامه یزد
به اتمام نرسيده بود كه راوي
اول كند سطر خودش را
Ø¯Ø±ØµÙØÙ‡ اي
نشسته اي زير باران و صدايش مي كني
خيس كه مي شود مي Ø§Ù ÙØªØ¯ Ùˆ
ازچرخهاي ماشين پرتاب به لبا ست
پنجره كه باز مي شود
تركيدنش از خواب بيدارت مي كند
راوي دراواسط سطر انگشتش را درون گوشش كرده وبلند بلند مي خواند انگار كه ماشه اي چكيده باشد
لباست را درمي آوري
صدا روي زمين پول پول مي شود
پنجره بسته باز به هم مي خورد
و بستر تاريك تكبار
راوي درانتهاي سطر دست ازماشه برمي دارد
ومتن از باراني كه نيامده خيس
سيد مسعود Ù…ÙŠØ±Ú†Ø¹ÙØ±ÙŠ
----------------------
سمانه قرایی-ویژه نامه یزد
می آمدم
میان ممنوعه ای به شکل سیب
چرخش جنین Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ ام
در چین های لالایی Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØª
پیشانی مادر هیچوقت بلند نبود
تا به من برسد
موهایی که تار می شد
برای تاب بازی کرم های گور من
لب هایم ژوکوندشده اند
ÙˆØ§ØØªÙ…الا پیشانی ام
کمی بلندتر از رنج به مادر کشیده
آی خانه های توری
زن های توری
بختم را گره بزنید به سبزه ی سینه هایتان
وبازوهای برهنه ام را Ú©ÙÙ„ بکشید
من هنوز
در کمرگاهی که لخته های زندگی ام را پس می دهد
دارم تولدم را درد می کشم
-----------------------
رضا مهدوی- ویژه نامه یزد
وسط ها
هیچوقت
تنها نیستند
اسوده خاطر
گردن می کشند
خیالشان از دو طرÙ
تخت تخت است
بین راست و چپ
ÙØ±Ù‚ نمی گذارند
همیشه سود
با وسط هاست.
کنار ها اما
ØØ§Ø´ÛŒÙ‡ ÛŒ امن
کمتری دارند
کوتاه ترند
با دغدغه ی خاطر بیشتر.
ریشه ی جنگ ها
همیشه از مرز
Ù†Ùوذ Ù…ÛŒ کند
اما از وسط
اب می خورد
وسط نشین ها
به شهرهای نزدیک می روند
کنار نشین ها
به Ù†ÙØ¹ قبرستان ها
کنار می ایند
و زمین
کره ÛŒ Ú©Ù… ØØ¬Ù…ÛŒ Ù…ÛŒ شود
پر از
وسط.
--------------------------
ØØ§Ù…د دهقانی-ویژه نامه یزد
جمعه خیره می گذرد
در امتداد خیرگی زنی
تا شب گذشته.
هوای شرجی مرزهای مشترک
بدون سیمهای خاردار
سرخ یعنی این
اینجا بودی دو ساعت تمام
سبز یعنی این
و چه زیبا می ختدید پاهایت به کسالت
من ایستاده ام
و دو ساعت تمام کاری نداشتم به اسمان
پاهایم تنها نقطه کسالت بار این رقص دو Ù†ÙØ±Ù‡ بود
***
تو ایستاه ای
و در کوچه باد از ترس پائیز
دست در دست برگهای می گریزد
زرد یعنی این
کاش اسمان سبز بود در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ تو سرخی
بی خیال زرد
--------------------------------
عبدالهادی آرامی-ویژه نامه یزد
این بدن های همیشگی
برای تو نیست
بانوی Ø¢ÙØªØ§Ø¨ÛŒ بی..رون Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
هجوم سایه های پولی
راهبندی عجیبی روی خط عابر لبهات ایجاد می کند
می شود سر چارراه
از زنان Ø®ÙˆØ¯ÙØ±ÙˆØ´ بارانی عرق کرده را
نسیه Ú¯Ø±ÙØª
Ú©Ù‡ روی چراغ قرمز قلبهای کتانی ÙØ±Ù…ان ایست داده اند.
****
پوست دستمالی شده شما
تمام پسران دنیا را پدر کرد
و بوسه های گاه و بیگاه
روی تنم
به آن طر٠خیابان می دود.
چراغ سبز
اذیت می کند
تمام بارانهای قطره ای را روی صورت خورشید می ریزم
تمام می شوی
چقدر بارانیم بوی عرق Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است
بغضهایت را در گلوی باردار Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ù…ÛŒ ریزی
چراغ زرد بود
وقتی به دنیا آمدم
مجتبا دهقان-ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ منتظری--یاسر اله بخشی---صÙیه منصوری---سعیده مرتضوی---مهناز مرتضوی---سید مسعود Ù…ÛŒØ±Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ----سمانه قرایی-----رضا مهدوی-----ØØ§Ù…د دهقانی----عبدالهادی آرامی-----

ممجتبادهقان
قندش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯ Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از
کنار واژه بی رمق يزد
انگار خشکت زده باشد همراه سايه های Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù†ÙŠÙØªØ§Ø¯Ù‡ پشت چشمها
باشد به روی چشم
به اضاÙÙ‡ تمام منهايی Ú©Ù‡ ازتو عاری شدند
عاقبت نابينای واستخوانهای سياه شده خيمه می زند روی سرم
وقتی از پس خيابان هم وزن بيابان اين شعر بر نمی آيم
تا بيايم چشم بگذارم و از مدلول نزديک به تو دوری کنم
انسولين می شود دال بر زندگی من
بی ستون تنم شروع می کند به لرزيدن
پيکر ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯ به جانم ÙˆØØªÛŒ ان عباس معروÙÛŒ را هم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شناسی؟... نمی تواند نجاتم بدهد
چشمم کور دندم نرم
از Ø§ØªÙØ§Ù‚اتی Ú©Ù‡ در من سايه دوانيد از تو به برشهای تصويرم نگيرد استخوان دست وپاهات
به برشهای تصويرم دخيل بسته شده يک مشت استخوان
وزن کم کرده زیربار اين زندگی شيرين
Â«ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ انسولينت را به موقع نمی زنی ومثل نعش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÛŒ Ùˆ هيچوقت بلند نمی شوم از»
کنار مدلولی که دارد با من
دالی.. دالی ..بازی می کند.
دو دو چشمهايت شروع Ù…ÛŒ کند به راه Ø±ÙØªÙ†
بعد از تشنگی سقوط از مرکبهای يورتمه Ø±ÙØªÙ‡ از برشهای گاه وبی گاه تصويری
سايه های کمين کرده بالای نخلها
تو را با صورت می اندازد تا نگاه ندارند دستهای نداشته تو را
اصلا چشم ندارند ببينند اب روی اب می ريختی
ومی لرزيدی با بی ستونهای Ú©Ù‡ نکند ÙØ±Ø¬ÛŒ بشود
تو استخوانهای سالمت را ببنی بدون انکه عزادار سياه شدن باشند
Ùˆ من يزد را ميان دجله ÙˆÙØ±Ø§Øª
با رگه های ØÙŠØ§ØªÛŒ قطع شده ای Ú©Ù‡ به چشمهای سايه زده ات Ù…ÛŒ ريزد
نقش دستهای تو روی سق٠اين خيمه
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯.... ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯
مثل نعش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÛŒ Ùˆ
می ميرم
Ù…ÛŒ دانم دلت هوای ØÙ„وای خرما کرده است
---------------------------------------------
ÙØ§Ø·Ù…Ù‡ منتظری-ویژه نامه یزد
بخش ایران : شعر
آهنگی می خواهم
برای آوازهایی شبانه
عطر Ù†ÙØ³Ù‡Ø§Øª Ù…ÛŒ پیچد در گره موهایم
پی صدات می گردم
که قطره
قطره
از موهایم
می چکد روی پوستم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
یاسر اله بخشی - ویژه شعر یزد
به شعر آواره ی من برگرد
بیاـــبنشین ــــدر دستان خالی ام
زندگی کن ...
بوسه ای باش بر کشاله ی رانم ...
جانم...
جرات اندامم...
گم می شوی لای ورقهای رویا
در به در دنبال سر نخ از لبهات
روی گلویم ....
تنم ــ گونه هام ــسکسکه می زنی
سمÙونی درد Ù…ÛŒ شوی در عضلاتم
من هار شده ام هار !
هربار ــ
دودمانم خاکستر شده است
خار ...
زنجیره ی اشکهام در من جاری می شود
بغض می کند
Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوم،می میرم ...به درک !
چشمت دستم را خوانده است
به شعر آواره ی من برگرد
بیا بنشین برای Ù„ØØ¸Ù‡ ای
ساعتی
دقیقه ای ... برگرد
من آواره ی باغ های جهانم
صÙیه منصوری-ویژه ÛŒ شعر یزد
ÙˆØØ§Ù„ا تو
که مثل همیشه یک سرو گردن
کثی٠تر از همه می آیی
از این به بعد بلند؛ پچ پچ ات می کنم
تا قدم هایت را دو دو که می زنی
چند متر نزدیک پیاده رو
توی ØÙˆØ§Ø³ من پرت شوی
ومن دیوانه وار تمام سعی ات را می کنم
درازی پاهایت
را لای گلیم جمع می کنی و
به میان برهای هم راست تر ÙØ±Ùˆ Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
گلهای قالی راØÙظ کردی
ودرست ته آن گلبرگ لاکی پاهایت را می کشی
دیگر بلند پچ پچ ات نمی کنم
Ùقط Ú©Ù…ÛŒ برایم سرو صدا بیاور
هیجان های کز کرده توی هیپو تالاموس مغز را
ØØ§Ù„ت تهوع دارم
سعی ام کن نگاه بردارم
از آن ØØ§Ø´ÛŒÙ‡ ÛŒ لاکی رنگ قالی
بر...بردارم
از 22 سالگی ات هم
دارد خون می چکد
Ù†ÛŒÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯ØŸ
تمام این Ø§ØªÙØ§Ù‚ ها Ú©Ù‡ Ù†ÛŒÙØªØ§Ø¯Ù‡ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯
دیگر
دلم را برایت تنگ شان نمی دهم
دیگر Ú¯Ù… شدن ات از ØÙˆØ§Ø³Ù… را
(داره خون میاد )(داره خون میاد.
/ تصمیم کبرات هم زخمی شد ..
Ú©Ù‡ تمام ØØ§Ù„ت های عمرم را تهوع دارم؟
علامت سوال را کنار بزن
جمله عاطÙیست...
-----------
سعیده مرتضوی-ویژه نامه یزد
با ØÙ„قه Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ
وسوسه ای Ø®ÙÙ‡ میشود
در امتداد چرخش دامن مشکیم
ÙˆÚ©ÙØ´ هایی خوابیده
سر میخورد از شکستگی یک قبر
با تمام بندهای شل شده
پهن می شوم در سنگریزه هایی که سلول ها را می لرزاند
وکرم ها به لب هایم بوسه می زنند
روی سنگی
زاییده میشود مردی که گوشهایش سوراخ خواهد شد
پشت گورستان لباسهای یک زن پاره شد
باید پنجه هایم رقص های تازه ای یاد بگیرند
-----------
مهناز مرتضوی-ویژه نامه یزد
خشک می شدم
روی دوساق منتظر
و تنگ مثل چشمهای خیره به
در
لابلای شقیقه هام کرمها Ø¬ÙØª Ù… یگیرند
به تو Ú¯ÙØªÙ…
روی پاهایم اب بریز
استخوانهایم دارند هم اغوش یمیکنند
و موریانه ای روی مشبکهای مغزم
اکسیژن نمی رساند وهی
چراغهای نیم سوز برایمان
Ú†
Ú†
چشمک می زنند
--------------------------
سید مسعود Ù…ÛŒØ±Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ-ویژه نامه یزد
روايت ناتمام
به اتمام نرسيده بود كه راوي
اول كند سطر خودش را
Ø¯Ø±ØµÙØÙ‡ اي
نشسته اي زير باران و صدايش مي كني
خيس كه مي شود مي Ø§Ù ÙØªØ¯ Ùˆ
ازچرخهاي ماشين پرتاب به لبا ست
پنجره كه باز مي شود
تركيدنش از خواب بيدارت مي كند
راوي دراواسط سطر انگشتش را درون گوشش كرده وبلند بلند مي خواند انگار كه ماشه اي چكيده باشد
لباست را درمي آوري
صدا روي زمين پول پول مي شود
پنجره بسته باز به هم مي خورد
و بستر تاريك تكبار
راوي درانتهاي سطر دست ازماشه برمي دارد
ومتن از باراني كه نيامده خيس
سيد مسعود Ù…ÙŠØ±Ú†Ø¹ÙØ±ÙŠ
----------------------
سمانه قرایی-ویژه نامه یزد
می آمدم
میان ممنوعه ای به شکل سیب
چرخش جنین Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ ام
در چین های لالایی Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØª
پیشانی مادر هیچوقت بلند نبود
تا به من برسد
موهایی که تار می شد
برای تاب بازی کرم های گور من
لب هایم ژوکوندشده اند
ÙˆØ§ØØªÙ…الا پیشانی ام
کمی بلندتر از رنج به مادر کشیده
آی خانه های توری
زن های توری
بختم را گره بزنید به سبزه ی سینه هایتان
وبازوهای برهنه ام را Ú©ÙÙ„ بکشید
من هنوز
در کمرگاهی که لخته های زندگی ام را پس می دهد
دارم تولدم را درد می کشم
-----------------------
رضا مهدوی- ویژه نامه یزد
وسط ها
هیچوقت
تنها نیستند
اسوده خاطر
گردن می کشند
خیالشان از دو طرÙ
تخت تخت است
بین راست و چپ
ÙØ±Ù‚ نمی گذارند
همیشه سود
با وسط هاست.
کنار ها اما
ØØ§Ø´ÛŒÙ‡ ÛŒ امن
کمتری دارند
کوتاه ترند
با دغدغه ی خاطر بیشتر.
ریشه ی جنگ ها
همیشه از مرز
Ù†Ùوذ Ù…ÛŒ کند
اما از وسط
اب می خورد
وسط نشین ها
به شهرهای نزدیک می روند
کنار نشین ها
به Ù†ÙØ¹ قبرستان ها
کنار می ایند
و زمین
کره ÛŒ Ú©Ù… ØØ¬Ù…ÛŒ Ù…ÛŒ شود
پر از
وسط.
--------------------------
ØØ§Ù…د دهقانی-ویژه نامه یزد
من ایستاده ام
جمعه خیره می گذرد
در امتداد خیرگی زنی
تا شب گذشته.
هوای شرجی مرزهای مشترک
بدون سیمهای خاردار
سرخ یعنی این
اینجا بودی دو ساعت تمام
سبز یعنی این
و چه زیبا می ختدید پاهایت به کسالت
من ایستاده ام
و دو ساعت تمام کاری نداشتم به اسمان
پاهایم تنها نقطه کسالت بار این رقص دو Ù†ÙØ±Ù‡ بود
***
تو ایستاه ای
و در کوچه باد از ترس پائیز
دست در دست برگهای می گریزد
زرد یعنی این
کاش اسمان سبز بود در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ تو سرخی
بی خیال زرد
--------------------------------
عبدالهادی آرامی-ویژه نامه یزد

برای تو نیست
بانوی Ø¢ÙØªØ§Ø¨ÛŒ بی..رون Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روی
هجوم سایه های پولی
راهبندی عجیبی روی خط عابر لبهات ایجاد می کند
می شود سر چارراه
از زنان Ø®ÙˆØ¯ÙØ±ÙˆØ´ بارانی عرق کرده را
نسیه Ú¯Ø±ÙØª
Ú©Ù‡ روی چراغ قرمز قلبهای کتانی ÙØ±Ù…ان ایست داده اند.
****
پوست دستمالی شده شما
تمام پسران دنیا را پدر کرد
و بوسه های گاه و بیگاه
روی تنم
به آن طر٠خیابان می دود.
چراغ سبز
اذیت می کند
تمام بارانهای قطره ای را روی صورت خورشید می ریزم
تمام می شوی
چقدر بارانیم بوی عرق Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است
بغضهایت را در گلوی باردار Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ù…ÛŒ ریزی
چراغ زرد بود
وقتی به دنیا آمدم
نصرت درويشي نوشت
خواستم برايتان بنويسم كه هر چه زودتر
پست هاي ØµÙØÙ‡ اول سايت را تغيير دهيد
صبر كردم Ú¯ÙØªÙ… شايداين ويژه نامه ديگران
را بسيار خوش آيد منتظر شدم و هر شب به
ماه مگ سر زدم شايد از لابلاي كامنت ها
چيزي دستگيرم شود ديدم خبري نيست
دريغ از يك كامنت
اين ØÙ‚ير سواد خواندن Ùˆ نوشتن دارم
كوره سوادي در ØØ¯ خواندن يك روزنامه ساده
با اين ØØ§Ù„ عرض ميكنم براي آينده اگر
ويژه نامه ميگذاريد
همه ØµÙØÙ‡ اول را به آن اختصاص ندهيد
كمي بي سليقگي است
از يزديهاي نازنين و دوست داشتني هم با
Ø§ØØªØ±Ø§Ù… ياد ميكنم Ùˆ منظورم شعر هاي اين
عزيزان نيست نقص كار Ùˆ Ù†ÙØ³ كار ماه Ù…Ú¯
مورد نظرماست
اگر ØµÙØÙ‡ اول ماه Ù…Ú¯ به خرم آباد زادگاه
و شهر دوست داشتني و عزيز خودم هم اختصاص
ميداديد در اين ØØ¯ اعتراض مي كردم
همه شعر هاي يزدي هاي بزرگوار و مورد
Ø§ØØªØ±Ø§Ù… من مي توانست در يك پست قرار گيرد
نصرت درويشي