به صدايم كه يتيم است و مام از دست داده گوش كن
بر فراز آن، صدف هاى عزلت به رقص آمده اند
خواب هاى ظلمت گونه را از پيشانى آسمان مى زدايد
و به صفى از ماهى هاى خشكيده مى انديشد
كه بر ستونى از عشق مى آويزند

» ادامه مطلب

رنج تاریخ تولد ندارد که نوشته اید۲۹ـ۱۲ـ۵۸ ..اسم وفامیل نداردکه گذاشته اید خیرالله فضلی ...از پله ها برگرد.. به پشت بام نمی رسد ارثي كه ميبرم.. يك اسم و فاميل به همه ميرسد... جنوبي از شهرستان خنج ساکن ابوظبی.. اینجا چتر برای باران نمیفروشند جبراً چتر برای آفتاب می خریم..چیز زیادی ندارم: دیپلم علوم انسانی..چند تا شعر..و دستی که با خودکار از جیبم در آمده نوشته اوٌل خدا بعد........من در نياز زن مي بيند اما حوصله در دختر ندارد خيال من از كناره هاي تو جمع است كه همه جاي تو لب است كه حوصله در بوس دارم شاعرم كسي براي خودم در تخيلم

» ادامه مطلب

رزا جمالي متولد 1356 ؛ دانش آموخته ي تئاتر ( ادبيات دراماتيك)از دانشكده سينما و تئاتر است . نخستين شعرهايش در مجموعه ي " اين مرده سيب نيست يا خيار است يا گلابي " در سال 1377 توسط نشر ويستار گرد آمد . در اين مجموعه ذهنيت شاعر معطوف به هويت درهم ريخته ي اشياء است . نحوهايي كه گاه شكسته مي شود ، عباراتي كه به شكلي قطعه قطعه و كلاژ گونه كنار هم قرار مي گيرند . اين كتاب نقدها و نظرات مخالف و موافقي را در ميان منتقدان و خوانندگان شعر برانگيخت .

» ادامه مطلب

گلی که دیروز برایت پست کردم / در راه پژمرده
این اساس ِ تبعیدست، می دانم!
اما ساقه اش را بو کن!
هنوز دارم به سمتت می آیم..
**

» ادامه مطلب

زخمهای زاگرس ((زخمهاي كهنه زاگرس
درعطش جوان شدن دردمي كشند))
دستهايم را بگير دختر باد
و فرماني بده
تا قديمي ترين يخ اين قله ها

» ادامه مطلب

نفر کم داشتيم!

بلند می شود
طوری که مردی از تو بيفتد
طوری که تخت به تخت
دستم در خواب دستهات چيزی به ساعت نمانده
بگو!

» ادامه مطلب

"فتح"
آتش از استخوانم بيرون می جهد
بيرقی
در امتداد باد...

ناقوسها می نوازند و
كفن های تازه مرده
عروس می شوند
با جمجمه هايي شكفته
در دستانشان

» ادامه مطلب

آنقدر تقسیم می کنیم
که جمع شباهت هایمان به صفر نزدیک
و کسر تفاوتهامان به قرن ها فاصله ، نزدیک

رنگ ها را تقسیم می کنیم
زرد ، سفید ، سیاه ،....
پول ها را تقسیم می کنیم
پو لدار و متوسط و گدا
دسته بندی می کنیم آنقدر بود و نبود را
تا بسر حد، مرگ شباهت ها

» ادامه مطلب

عریانی کدام حقیقت

زیبایی ات را ستود

کدام غزل

بگو

» ادامه مطلب

زيبا ترين نه!
هيچ زني هرگز

تو را

آنگونه كه تويي

نخواهد زاييد

» ادامه مطلب

نامه ای آمد ز مردی ساندنیست پرسشی بودش برایت خواندنیست

گفت: ایرانی چه کردی تا کنون؟ از زمانی کرده ای شاه را برون؟

» ادامه مطلب

قصّه يِ تكراريِ سنگ و پرنده نبود ،

حكايتِ عشقبازيِ سنگ و شيشه بود ؛
بوسه يِ بدرودت !

» ادامه مطلب

مرده شور ِ یادگارت

که در عکس ِ آن قرار ِ غروب

با عطر ِ نم و ُ دریا و ُ بمب ِ سکوت

حواسم را مفقود می کند

» ادامه مطلب

( ژاندارک کوچولو)



ایمان آورده ام به مسیح...

ویرانی دستهای مه آلوده ام را

» ادامه مطلب