www.craftsinindia.com


قصّه يِ تكراريِ سنگ و پرنده نبود ،

حكايتِ عشقبازيِ سنگ و شيشه بود ؛
بوسه يِ بدرودت !


قيژ قيژ ... قيژ قيژ ...

درِ ِ بهشت يا در ِ جهنّم ، چه تفاوتي دارد ،

وقتي لولايِ دَر زاده شده باشي ؟



تو ...

به ياد چشمهاي پدرم

در آينه

تو را مي بينم.

آنقدر پير شده ام كه پدرم باشم.



براي تنهايي

گوري است

هر كلمه ام بر اين سطور

براي تنهايي اَم .

آن دورها ...

Û±)

آن دورها

آن خطِ اُفق و خورشيدش

چهره ي من .

Û²)

بيشتر از تو

فقط مرگ انتظارم را مي كشد آن دورها .

Û³)

مخوف تر از تصوّرِ ايستادن قلب و سكته يِ مغز

فكرِ دوباره زنده شدن در رستاخيز و ...

Û´)

خرد مي شدند دندانهايمان

از حسرت و خشمِ جهان

اگر عشق ميانشان نبود .

Ûµ)

مي بوسند قطره هايِ باران

گلبرگ هايِ در حالِ سقوط را .


Û¶)

بيرون از مِه

بيرون زده در اوج ، قلّه ي سپيد .

Û·)

چه آهنگين مي شكنند

موجهايِ مغرور .