تخليه عمومى----Ùريبا Ùياضى
Ù†Ùر Ú©Ù… داشتيم!
بلند می شود
طوری Ú©Ù‡ مردی از تو بيÙتد
طوری که تخت به تخت
دستم در خواب دستهات چيزی به ساعت نمانده
بگو!
تو ÙاØشه ÛŒ بزرگ اين صÙØÙ‡
کلاه گنده ای برای سرم بازی تمام شد.
در صÙØÙ‡ ÛŒ بعد باز Ù…ÛŒ کنند
اين پنجره سردش شده
پسرهای زير سرم بادکره
بی سÙر بی چمدان مرد Ù…ÛŒ روند
که بروند!
زمین خيس خيس تو را می داد
که امشب خواب من بر پهلوست بی خود بی جهت
از بلندتر تا بخواب دير شده روی شعر ديگری باز مانده Øتما
که تنم درآيد تن را بياندامم؟
برای شانه کم داشتیم
برای اين اتاق Ù†Ùر در وديوار نمی ريزد
از سکس مادر زاد تا بی پرده بگويم
شعرهای خرابند
در بستر جديد شعر جديدخراب می کنم
که پسرها سرباز به دنيا بيايند؟
Ú©Ù‡ بی چارچوب از Ùکر تو در قاعده ØŸ
از دستهای خميده تا تمام تنم
از زلزله از پس لرزه
لکاته ÛŒ مشروع اين Ùصل بلند Ù…ÛŒ شود
از شاخه
اينجا تودرتوی دست رد بر شانه هات خشک
انجام های از کار معلول توجيه علمی ندارد
Ùعل به Ùعل Ù…ÛŒ انجامم تا انجام اخبار بلندگو در کار نباشد
بخواب!
اين تخت کجا بود.
-----