null

نفر کم داشتيم!

بلند می شود
طوری که مردی از تو بيفتد
طوری که تخت به تخت
دستم در خواب دستهات چيزی به ساعت نمانده
بگو!


تو فاحشه ی بزرگ اين صفحه
کلاه گنده ای برای سرم بازی تمام شد.
در صفحه ی بعد باز می کنند
اين پنجره سردش شده
پسرهای زير سرم بادکره
بی سفر بی چمدان مرد می روند
که بروند!
زمین خيس خيس تو را می داد
که امشب خواب من بر پهلوست بی خود بی جهت
از بلندتر تا بخواب دير شده روی شعر ديگری باز مانده حتما
که تنم درآيد تن را بياندامم؟
برای شانه کم داشتیم
برای اين اتاق نفر در وديوار نمی ريزد

از سکس مادر زاد تا بی پرده بگويم
شعرهای خرابند
در بستر جديد شعر جديدخراب می کنم

که پسرها سرباز به دنيا بيايند؟
که بی چارچوب از فکر تو در قاعده ؟
از دستهای خميده تا تمام تنم
از زلزله از پس لرزه
لکاته ی مشروع اين فصل بلند می شود
از شاخه
اينجا تودرتوی دست رد بر شانه هات خشک
انجام های از کار معلول توجيه علمی ندارد
فعل به فعل می انجامم تا انجام اخبار بلندگو در کار نباشد
بخواب!
اين تخت کجا بود.
-----