شيرين جان---نصرت اله مسعودي
زيبا ترين نه!
هيچ زني هرگز
تو را
آنگونه كه تويي
نخواهد زاييد
وجهان براي هميشه يائسه خواهد ماند
واين شب
كه رنگش يكدست
بر پيشاني ام هاشور خورده است
چنان قشنگ
رنگ Ùپرنده و٠ساعت هاي پنج Ùبهار را
سقط كرده است
كه من
تمام باغ هاي بي سØر
به جان ٠سØروÙبه بال ٠كبوتر
از ÙرازÙÙراموشي Ùپلي
كه عكس برگردان Ùنرسيدن و٠مرگ است
درخت به درخت به آب داده ام.
زيباترين نه!
به آناهيتا و٠اين آب كه سا ل هاست
در شوكت Ùبي طاقت Ùاين طاق
طعم Ùگونه شيرين را
گريه مي كند
آن كه با لنزهاي رنگي
Ùˆ تير Ù" تتو "*
با باد هاي شرمسار
بي تاب تاب مي خورد
" سرو چماني "ست
كه با صد ها شماره ي آري
به ميدان در آمده
ونا خواسته خاك و٠خوار ٠بوق هاست.
دوستي كه هرگز دوستم نبوده اي
Ù†Ú¯Ùتم بس است!
تو را به خدا
ديگراين د ستمال Ùكاغذي
وآن جمله را
به گونه ام نكش
بگذارسر براين شمايل Ùسنگي
در انعكاس Ùآب هاي عزيز طاق بستان
لا اقل بخوانم:
" امشو له دي ريت Ùَرَ Ù‡ÙÙ„Ùمه " *
نصرت اله مسعودي
آخرين تØرير 15/2/86
* خالكوبي
*امشب از دوريت بسيار دلواپس و اندوهگينم
هيچ زني هرگز
تو را
آنگونه كه تويي
نخواهد زاييد
وجهان براي هميشه يائسه خواهد ماند
واين شب
كه رنگش يكدست
بر پيشاني ام هاشور خورده است
چنان قشنگ
رنگ Ùپرنده و٠ساعت هاي پنج Ùبهار را
سقط كرده است
كه من
تمام باغ هاي بي سØر
به جان ٠سØروÙبه بال ٠كبوتر
از ÙرازÙÙراموشي Ùپلي
كه عكس برگردان Ùنرسيدن و٠مرگ است
درخت به درخت به آب داده ام.
زيباترين نه!
به آناهيتا و٠اين آب كه سا ل هاست
در شوكت Ùبي طاقت Ùاين طاق
طعم Ùگونه شيرين را
گريه مي كند
آن كه با لنزهاي رنگي
Ùˆ تير Ù" تتو "*
با باد هاي شرمسار
بي تاب تاب مي خورد
" سرو چماني "ست
كه با صد ها شماره ي آري
به ميدان در آمده
ونا خواسته خاك و٠خوار ٠بوق هاست.
دوستي كه هرگز دوستم نبوده اي
Ù†Ú¯Ùتم بس است!
تو را به خدا
ديگراين د ستمال Ùكاغذي
وآن جمله را
به گونه ام نكش
بگذارسر براين شمايل Ùسنگي
در انعكاس Ùآب هاي عزيز طاق بستان
لا اقل بخوانم:
" امشو له دي ريت Ùَرَ Ù‡ÙÙ„Ùمه " *
نصرت اله مسعودي
آخرين تØرير 15/2/86
* خالكوبي
*امشب از دوريت بسيار دلواپس و اندوهگينم
سØر نوشت
رنچ عشقي چشيده ام كه مپرس
مي گويم اين جناب نصرت مسعودي عجب روØيه اي داردبا خودم Ùكر ميكنم موجود عجيبي است
اول بگويم كه اÙتخار دارم كه همشهري او باشم.
ديشب در وبلاگي مي خواندم كه باز براي چندمين بار به او Ù…Øروميت اجتماعي داده اند واز كار بر كنارش كرده اند.اولا خاك بر سر
اين داعيان نجات انسان ها كه تØمل نگاه وآثار پر از عشق ومعرÙت موجود عاشقي چون مسعودي را ندارند.اميدوارم از اين پس خجالت بكشند ÙˆØرÙÙŠ از Ú¯Ùتگوي تمدن بميان نياورند.Ùˆ دوم بخاطر عاشقانه هاي مسعود ÙŠ وصميميت Ùˆ انسان بودنش هزار با او را مي بوسم.Ùˆ با اجازه مي بوسم.