بهاره رضایی
"Ú©Ù…ÛŒ پشت صØنه ÛŒ ادبیات باÙیلترقوی"
برج مرا قبت سلام!
موقعیت خودم را اعلام می کنم:
کمی خسته
مقدار متناوبی زخمی شدم
در چند مایلی این جو خطرناک
بدون کلاهخود و زره
توی خاکریزهای کلمه
غلت می زنم
Ùˆ
جواز شاعرانه ام را
Ù…ØÚ©Ù… به خودم Ùشار Ù…ÛŒ دهم
جنگ سرد است این جا!
Øشره های زیادی درØا Ù„ نیش زدنند....
عا دت کرده بودم
روی موهای مجعد مادرم شعر بنویسم
من Ùقط از خانه تکانی ذهنم بر Ù…ÛŒ گشتم...
برج مراقبت!
ا طلاعات پرواز اشتباه بود!
جهت Ùرود خودم را Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ù…ÛŒ کنم
جعبه ی سیاه هواپیمای من
هیچ وقت پیدا نمی شود!
ariyobarzan نوشت
من اشنایی با شعر Ùˆ سبک های ان ندارم اما شعر شما جالب Ùˆ تا Øدودی عجیب بودولی به هر Øال تراوش ذهن است ودر خور اØترام
شادو سرÙراز باشید
ariobarzan parsinezhad