نظاميان ملل
كه دور از بام ها و آدم ها
معادن سنگ را به آغوش كشيده اند !
--
دارم از دست هاي تو دانه هاي انار برمي دارم
و مي دانم
گله ي كلمات
از دشت كتاب هايم رميده

» ادامه مطلب

شراب این خمره ،
درجام کسی ریخته خواهد شد
که به اوج صداقت رسیده است

» ادامه مطلب

ولی مَرد سُخن هرگز نمیرد
زگور او برون آید همی نور

» ادامه مطلب

همچون چتر پر هوار شب
تردید پریشان
وسوسه ی بیمناکیست

» ادامه مطلب

اگرآنکه زهر درجام ما میریزد
بداند که ما از زهر، مست میشویم
هرگز زهر به جام ما نخواهد ریخت

» ادامه مطلب

تقدیم به انتشارات وزین ماهمگ به مناسبت سالروز غم از دست دادن بزرگ شاعر واژه پرور استاد احمد شاملو

موطن من هم
غریب است " نازنین "!
موطن ام
در بند و زنجیر و غل است

» ادامه مطلب

Ùˆ
چون رود

جاری و جوان
می زداییم
از خود
هر خسی را

» ادامه مطلب

با لبخند از حرف هاي در باد آباد
از لعنت آباد تا امروز
با تولدت در باران يك روز آن مرد تا هميشه

» ادامه مطلب

آیا صدا نکردم ؟
مردی که برگشت
و دست راست مرا برید

» ادامه مطلب

تن به شلاق دریا سپردن و
عشق ، به رفتن و رهایی
در پیش

» ادامه مطلب

غصه با من قرارعجیبی دارد
وپشت دیوار ِ دبیرستانی که درس می دادی
پا پی ام شده است امروز

» ادامه مطلب

تازه می فهمی دنیا کوچکتر از آن حرف هاست که هر گردی گردو

» ادامه مطلب

به سیمین بهبهانی و زنانِ ایرانزمین
که حرمتِ آزادی اند وُ خروشِ رهایی

» ادامه مطلب

به انسان آموخت ، چگونه به گرد انديشه هايش ميتواند ديوار بسازد ،
-----
من ، گاه گاه با ارّه فروتـنی
شاخه هائی از درخت تناوروسربلندم را ، می برم

» ادامه مطلب

چقدر عشق اینجا ریخته
حوله ای خیس می خواهم
نکند رنگ بگیرد

» ادامه مطلب